نقاشی «شهسوار، مرگ و اهریمن» اثر «آلبرشت دورر» مفهومی نمادین از مرگ را نشان میدهد. در این نقاشی شهسواری با لباس رزم سوار بر اسب عازم نبردی دیگر است. در پسزمینه حضور جمجمه، آوار و خرابی و چهرهای اهریمنی که با چشمانی تهی به شهسوار خیره مانده است، نشان از جدال همیشگی آدمی با مرگ است. قهرمان کتاب سوءظن، نوشتهی دورنمات نیز با مرگ دست به گریبان است و در عین حال، اشتیاق برای رفع شک و ابهامش او را به زندگان وصل کرده است. دورنمات با اشاره به این نقاشی در اثرش، دورنمایی از وضعیت نامشخص مرگ و زندگی به خواننده میدهد و او را با پرسش بزرگی مواجه میکند: ایا ارزشش را دارد؟
این کتاب ادامهی «قاضی و جلادش» است. شخصیت اصلی کتاب همان کارآگاه پیر و بیمار کتاب قبلی برلاخ است که اینبار در بستر مرگ افتاده است و با آن دست و پنجه نرم میکند. او اتفاقی با مطالعهی گزارشی در یک مجله توجهش به چهرهی شخصی در عکس مطلب جلب میشود. شم کارآگاهی برلاخ به او میگوید که این چهره شباهت زیادی به پزشک او در بیمارستانش دارد. او در حالی که درگیر بیماری است و ضعف جسمیاش به او اجازه نمیدهد که از بیمارستان خارج شود، راهی مییابد تا سرنخهای بیشتری دربارهی این پزشک بهدست آورد تا معما را رمزگشایی کند.
فردریش دورنمات (1921-1990) در خانوادهای مذهبی در سوییس متولد شد. پدربزرگش شاعر و پدرش کشیش بودند. با وجود اعتقاد مذهبی در این خانواده، نقد سیاسی و آزادی بیان در میانشان دیده میشد. دورنمات در دانشگاه در رشتههای علوم دینی، فلسفه و ادبیات آلمانی تحصیل کرد. او علاوهبر ادبیات، به نقاشی نیز علاقه داشت. دورنمات مهارتها و تواناییهای بسیاری داشت و در حوزههای گوناگون جستار، فیلمنامه، نمایشنامه و کارگردانی تئاتر فعالیت کرد و به موفقیت رسید. همین چند بعدی بودن دورنمات باعث شد که او در ژانرهای ادبی مختلف نوآوری ایجاد کند. رمانهای جنایی دورنمات محصول جوانی و دورهی تنگدستی اوست. هرچند او آنها را در اضطرار و برای تامین معاش نوشت، اما خلاقیت نویسنده در آنها بارز است. مجموعه آثار جنایی و کارآگاهی دورنمات در کنار نام جنایینویسهای مطرح جهان آورده میشود و خوانندگان بسیاری دارند.
فريدريش دورنمات دست از علاقهاش به نقاشی نیز برنداشت و در کنار کشیدن طرحها و نقاشیهای متعدد، در دانشگاه نیز در زمینهی هنر و فلسفه اموزش دید. با این حال، شهرت ادبی این چهره بیشتر به دلیل نمایشنامههای اوست.
«این نوشته شد»، «نابینا»، «ملاقات بانوی سالخورده» و «فیزیکدانها» از جمله آثار نمایشی دورنمات هستند. ماجراهای تاریخی، داستانهای اسطورهای، ارتباط با خدا و بیعدالتیهای اجتماعی بخشی از درونمایههای این نمایشنامهها هستند.
فایل پی دی اف کتابهای «میداس»، «تنفس در هوای تئاتر»، «هزار تو»، «رومولوس» و «ازدواج آقای میسیسیپی» از دورنمات به فارسی ترجمه شده و امکان خرید و دانلود آنها در فیدیبو موجود است.
«قاضی و جلادش»، «سوءظن» و «قول» از رمانهای پلیسی دورنمات هستند که ناشر آن ماهی، آنها را با ترجمهی محمود حسينیزاد منتشر کرده است. حسینی زاد مترجم شناختهشدهی آثار آلمانی زبان است و بر پیادهسازی لحن نویسنده در ترجمهی فارسی تاکید دارد. «تکپردهایها» و سه نمایشنامهی «بعل، صدای طبل در شب، در جنگل شهر» از «برتولت برشت»، داستانهای «یودیت هرمان»، «اینگو شولتسه»، «کافکا»، «توماس مان»، «اووه تیم» و «پتر اشتام» از جمله ترجمههای او محسوب میشوند.
خرید نسخهی pdf و دانلود کتاب سوظن ترجمه محمود حسینی زاد در همین صفحه فیدیبو امکانپذیر است.
ادبیات جنایی بهدلیل داستانهای سرگرمکننده و معمایی خود طرفداران بسیاری دارد. این ژانر به دستههای زیادی تقسیم میشود که ژانر پلیسی، کارآگاهی، گنگستری و مافیایی از جملهی آنها هستند. ادبیات کارآگاهی قبل از تحولات مدرنیته، ساختار مشخصی داشت. شخصیتهای اصلی این داستانها، کارآگاهان جذاب، باهوش و خوشچهرهای بودند که با استفاده از قدرت ذهنی و روشهای استدلالی خود معماها را رمزگشایی میکردند و تبهکاران را به دام میانداختند. داستانهای کلاسیک کارآگاهی با قتل فردی شروع میشوند و کارآگاه با تکیه بر اسناد و مدارک میکوشد تا قاتل را بیابد. سردمدار این سبک «آگاتا کریستی» است که آثارش همچنان در جهان خواننده دارند و شخصیت «هرکول پوآرو» از کارآگاههای مشهور دنیای ادبیات حساب میشود.
با آثار جنایینویسانی مثل «ژرژ سیمنون»، «ریموند چندلر»، «دشیل هامت» و «آلن پو» ساختار گذشته دچار تغییر شد و کارآگاهها به انسانهای معمولی با ضعفها و مشکلات واقعی تبدیل شدند و چهرهای انسانی به خود گرفتند. گفتمان مدرنیته با ژانر جنایی ارتباط معناداری برقرار کرد و بسیاری از مشکلات و دغدغههای مدرن در این آثار بازنمایی شدند.
درونمایهی کتاب سوءظن تقابل خوبی و بدی است. مفهوم شر و نیکی که برآمده از اعتقادات مذهبی دورنمات است با اسطوره که از حیطههای موردعلاقهی نویسنده است، در هم میآمیزد و با چاشنی جنایت داستانی معمایی از برلاخ، کارآگاهی درهمشکسته و بیمار در اختیار خواننده قرار میدهد. زبان کتاب سوءظن برخلاف دو کتاب جنایی دیگر دورنمات با عنوانهای «قاضی و جلادش» و «قول»، پرطمطراق است و داستان از جملات بلند و مونولوگهای طولانی تشکیل شده است. مکان داستان محیط محدود بیمارستان است ولی نویسنده با استفاده از تجربهی تئاتری خود توانسته با ایجاد کشش در کتاب این نکته را از نظر خواننده دور نگه دارد، بهطوری که خواننده از یاد ببرد که برلاخ این همه تبوتاب را در یک مکان همیشگی تجربه کرده است. دورنمات گرایش به نتیجهگرایی دارد و در داستانهای جنایی خود هم همیشه به ظلم و تبهکاری پاسخ میدهد. گرچه این نتایج بهجای اینکه از زیرکی و نبوغ کارآگاه آب بخورند، تصادفی و شانسی هستند. یکی از تفاوتهای بارز آثار جنایی و پلیسی دورنمات، ارائهی اطلاعات درست و مستند از ابتدای داستان است. نویسنده به جای ایجاد شبهه و پیچش در داستان با استفاده از اطلاعات غلط که روشی مرسوم در داستانهای این چنینی است، خواننده را مستقیم سر اصل مطلب میبرد.
کتاب سوءظن در سال 1951 چاپ شد و از ماجراهای تاریخی آن دروه تاثیر گرفته است. دورهای که افراد درگیر در حزب نازی دستگیر و مجازات میشدند. پزشک در این داستان نیز جنایتکاری جنگی است که عقاید فلسفی خاص خود را دارد و براساس آنها دست به جنایات هولناکی زده است. دورنمات شخصیت پزشک را با الهام از پزشکهای جنایتکار حزب نازیسم در دوران سلطهی هیتلر بر آلمان نگاشته است. پزشکهایی که برای مردمان بیگناه مرگ تجویز میکردند و با انجام آزمایشهای غیراخلاقی بر روی آنها قصد داشتند علم پزشکی را گسترش دهند. آنها با قربانی کردن جان آدمها مثل موشهای آزمایشگاهی امید داشتند به دستاوردی مشهورکننده برای خود در علم پزشکی دست یابند.
«حالا اگر قانونی وجود داشته باشد، فراتر از آدمها و فراتر از میزان قدرت آنها چی؟ قانونْ قانون نیست، بلکه قانونْ قدرت است؛ این شعار بالای آن درهایی نوشته شده که پشت آنها داریم تلف میشویم. هیچچیز در این دنیا آنی نیست که باید باشد. همهاش دروغ است. وقتی میگوییم قانون، منظورمان قدرت است. وقتی کلمه قدرت را به زبان میآوریم، به ثروت فکر میکنیم. وقتی هم کلمه ثروت را از دهان خارج میکنیم، امیدواریم که از گناهان این دنیا لذت ببریم. قانونْ گناه است؛ قانونْ ثروت است؛ قانونْ توپ و تانک است، شرکتهای بزرگ است، احزاب است. تمام چیزهایی که ما میگوییم منطق دارد، جز این جمله که قانونْ قانون است. این جمله دروغ محض است. ریاضی دروغ است، خرد، شعور، هنر همهاش دروغ! شما چی میخواهید بازرس؟ بدون اینکه از ما بپرسند پرتمان میکنند در این خرابآباد، نمیدانیم برای چی؛ نشستهایم و خیرهایم به کهکشان، عظمتی از هیچ و عظمتی از همهچیز، اسراف بیمعنی. به این ترتیب زندگی میکنیم برای مردن، به این ترتیب نفس میکشیم و حرف میزنیم، به این ترتیب عاشق میشویم، و به این ترتیب بچهدار میشویم و نوهدار، تا با آنهایی که دوستشان داریم و از گوشت خودمان به وجودشان آوردهایم، به مرداری تبدیل بشویم، تا تبدیل بشویم به عناصری مرده و بیتفاوت، که خودمان ترکیبی از آنها هستیم. ورقها بر خوردهاند، با آنها بازی شده و جمعشان کردهاند.
میدانید بازرس، تبهکاریْ فقر و بدبختی نیست. تبهکاری یعنی این که فقیر داریم و غنی. تبهکاری یعنی این که در این کشتی که همهی ما را به قهقرا میکشد و همهی ما را با هم غرق میکند، هنوز در کنار سالنهایی که بدبختها دستهجمعی در آن زندگی میکنند، کابینهایی برای قدرتمندان و ثروتمندان هست. میگویند همه میمیرند و فرقی هم نمیکند. مردنْ مردن است. امان از این ریاضیات مسخره! یکی مردن فقراست و یکی مردن پولدارها و قدرتمندها. بین این دو هم دنیایی فاصله است. همان دنیایی که نمایش کمدی_تراژیک بین ضعیف و قوی در جریان است. بینوا همانطوری میمیرد که زندگی کرده، روی یک تکه گونی در زیرزمین، روی یک تشک پارهپوره در طبقهی بالاتر، یا وقتی زمانش برسد، در جبههی خونین شرف و افتخار؛ ولی پولدار طور دیگری میمیرد. او در رفاه زندگی کرده و میخواهد در رفاه هم بمیرد.»
فرمت محتوا | epub |
حجم | 941.۹۶ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 167 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۵:۳۴:۰۰ |
نویسنده | فریدریش دورنمات |
مترجم | س محمود حسینی زاد |
ناشر | نشر ماهی |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۳/۰۷/۲۶ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 20,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب خیلی بهتر از کتاب قاضی و جلادش هست.. ب شدت ترغیب میکنه آدمو برای خونده شدن.. داستانم از سوظن بازرس برلاخ شروع میشه و به حقایق و... میرسه.. از کتاب قاضی و جلادش این یکی بیشتر دوس داشتم... خیلی پخته تره داستان
? بریده ای از کتاب ? ? نباید از عـشـق خجالت کشید و عـشـق به وطــــــن هنوز هم یکی از بهترین عـشـق هاست. فقط باید عـشـقـی باشد با قاعده و انتقادی ، وگرنه تبدیل به یک عـشـقِ خَـرَکی میشود. ?
عاشق دورنمانت هستم این یه کار ضعیف و نا امید کننده از دورنمانت بود به نظر اومد یه جور کار عجله ای برائت از فاشیسم در جو ضد فاشیست اروپا
از بین سه تا کتابی که از این نویسنده خوندم، از این بیشتر خوشم اومد. ولی آخرش زیاد جالب تموم نشد...
یک کتاب پر از لفاظی های فلسفی و تبلیغاتی که با یک داستان بسیار ضعیف تزیین شده، فقط همین
کتاب جالبی بود با غافلگیری فراوان. پایان آن قابل حدس نبود.
داستان های آگاتا کریستی بهتره.
رمان جذابی بود. از خواندنش پشیمان نمی شوید.
مثل باقیه کارهاش باید با حوصله خوانده شود.
سوءتفاهم