کتاب تنها راهی برای سرگرمی نیست، بلکه دریچهای کوچک بهسوی تمامی ناشناختههای انسانی، تاریخی و اجتماعی است که انسان در عمر کوتاهش نمیتواند همهی آنها را تجربه کند. کتاب سفر به تمام اعصار تاریخ بشر و دنیا است و افراد میتوانند فارغ از زمان و مکان بامطالعهی کتابها به دورانی که هیچگاه در آن حضور نداشتهاند سفر کنند. کتاب راهی برای افزایش درک ما از خودمان و جامعهی اطرافمان است پس انتخاب کتاب درست برای ما و کودکان از واجبات است. «صمد بهرنگی» نویسندهی وظیفهشناس ایرانی کتابهای پرمحتوا و تأثیرگذاری برای کودکان و نوجوانان از خودش به یادگار گذاشته است. داستان «کچل کفترباز» یکی از آثار خواندنی «صمد بهرنگی» است که مسائل اجتماعی را با نثری روان و ساده واکاوی میکند.
داستان «کچل کفترباز» یکی از داستانهای کودکانهی «صمد بهرنگی» است که در آذر سال 1346 منتشر شد. این داستان روایت پسر کچلی است که به همراه مادر پیرش زندگی میکند و یک بز و چند کفتر دارد. او در این داستان دلباختهی دختر پادشاه است ولی به دلیل شرایط اقتصادی نابسامانش این عشق را بروز نمیدهد. دختر پادشاه هر روز به روی ایوان خانهشان میآید و پسر کچل کفترباز را از دور نگاه میکند ولی پس از مدتی از او هیچ خبری نمیشود و در شهر خبر بیماری بیدرمان دختر پادشاه میپیچد.
داستان «کچل کفترباز» اثری خواندنی و مناسب برای کودکان و نوجوانان است و مطالعهی آن میتواند این گروه سنی را با نویسندگان و آثار گرانبهای چند دههی پیش آشنا کند. این اثر در نقد اختلافهای طبقاتی و جامعهی چند پارچه به نگارش درآمده است. نویسنده در این داستان شیرین و عاشقانه سرکوب احساسات افراد به دلیل موقعیت اجتماعی ضعیف را به تصویر میکشد و کودکان و نوجوانان را با موضوعات حاکم بر جامعه آشنا میکند. این اثر در طی چند دههی اخیر چندین بار توسط انتشارات متعدد به چاپ رسیده است؛ انتشارات جامهدران نسخهی الکترونیک این اثر را در 1385 منتشر کرده است که در همین صفحه برای دانلود و مطالعه وجود دارد.
«صمد بهرنگی» نویسنده، روزنامهنگار و آموزگار آزادیخواه ایرانی در 2 تیر سال 1318 در تبریز به دنیا آمد. او همزمان با پایان تحصیلات دبیرستانیاش در مدارس روستاهای تبریز مشغول به تدریس شد. او همچنین تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تبریز را هم آغاز کرد و در سال 1341 فارغالتحصیل شد. او نوشتن را با طنزنویسی در روزنامههای آن دوران آغاز و اولین داستانش به نام «عادت» را در سال 1339 منتشر کرد. او تمام زندگیاش را وقف تدریس به کودکان کرد زیرا آموزش کودکان برایش بسیار اهمیت داشت. او برای کودکانی که به زبانی غیر از زبان فارسی سخن میگفتند، حق آموزش در کشور را رسمیکرد و چندین داستان و اثر ماندگار در حوزهی کودک و نوجوان به ارث گذاشت. «صمد بهرنگی» نویسندهای عدالتطلب بود و در جریانهای سیاسی و اجتماعی آن دوره از ایران فعال بود. او متأسفانه عمر کوتاهی داشت؛ او در 9 شهریور سال 1347 در رود ارس غرق شد.
«صمد بهرنگی» بر زبانهای آذری و ترکی آذربایجانی تسلط داشت و اشعار «مهدی اخوان ثالث»، «فروغ فرخزاد»، «احمد شاملو» و «نیما یوشیج» را به زبان ترکی ترجمه کرد. مهمترین اثر او داستان «ماهی سیاه کوچولو» است که در سال 1346 منتشر شد. از آثار دیگر این چهره میتوان به داستانهای «کوراوغلو و کچل حمزه»، «افسانه محبت»، «پوست نارنج» و «یک هلو و هزار هلو» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک و صوتی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
کچل راه میرفت و به خودش میگفت: خوب، کچل جان، حساب کن ببین مال حاجی علی برایت حلال است يا نه. حاجی علی پولها را از کجا میآورد؟ از کارخانههایش؟ خودش کار میکند؟ نه. او دست به سیاهوسفید نمیزند. او فقط منفعت کارخانهها را میگیرد و خوش میگذراند. پس کی کار میکند و منفعت میدهد، کچل جان؟ مخت را خوب به کار بینداز. یکچیزی ازت میپرسم، درست جواب بده. بگو ببینم اگر آدمها کار نکنند، کارخانهها چطور میشود؟ جواب: تعطیل میشود. سؤال: آنوقت کارخانهها بازهم منفعت میدهند؟ جواب: البته که نه. نتیجه: پس، کچل جان، از این سؤال و جواب چنین نتیجه میگیریم که کارگرها کار میکنند اما همهی منفعتش را حاجی برمیدارد و فقط یککمی به خود آنها میدهد. پس حالا که ثروت حاجی علی مال خودش نیست. برای من حلال است.
کچل با خیال راحت وارد خانهی حاجی علی پارچهباف شد. چند تا از نوکرها و کلفتها در حیاط بیرونی دررفت و آمد بودند. کچل از میانشان گذشت و کسی ملتفت نشد. در حیاط اندرونی حاجی علی با چند تا از زنهایش نشسته بود لب حوض روی تخت و عصرانه میخورد. چایی میخوردند با عسل و خامه و نان سوخاری. کچل دهنش آب افتاد. پیش رفت و لقمهی بزرگی برای خودش برداشت. حاجی علی داشت نگاه میکرد که دید نصف عسل و خامه نیست. بنا کرد به دعا خواندن و بسمالله گفتن و تسبیح گرداند. کچل چایی حاجی علی را از جلوش برداشت و سرکشید. این دفعه زنها و حاج علی از ترس جیغ کشیدند و همهچیز را گذاشتند و دویدند به اتاقها. کچل همهی عسل و خامه را خورد و چند تا چایی هم روش و رفت که اتاقها را بگردد. توی اتاقها آنقدر چیزهای گرانقیمت بود که کچل پاک ماتش برده بود. شمعدانهای طلا و نقره، پردههای زرنگار، قالیها و قالیچههای فراوان و فراوان، ظرفهای نقره و بلور و خیلی خیلی چیزهای دیگر. کچل هر چه را که پسند میکرد و توی جیبهاش جا میگرفت برمیداشت.
خلاصه، آخر کلید گاوصندوق حاجی را پیدا کرد. شب که همه خوابیده بودند، گاوصندوق را باز کرد و تا آنجا که میتوانست از پولهای حاجی برداشت و بیرون آمد. به خانههای چند تا پولدار دیگر هم دستبرد زد و نصف شب گذشته بود که بهطرف خانه راه افتاد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 294.۹۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 40 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۱:۲۰:۰۰ |
نویسنده | صمد بهرنگی |
ناشر |