«طعم گس خرمالو» مجموعهای از پنج داستان کوتاه است، به قلم زویا پیرزاد، که با صدای سوگل خلیق میشنوید. داستانهای زنانه و جذاب از انسانهایی که هر کدام به شکلهای مختلف تلاش میکنند زندگیشان را نجات دهند. کتابی سرشار از دلبستگیها و جداییها. در این داستانها، نویسنده شخصیتهای زنانه را از دلِ روزمرگیهای زنانه بیرون میکشد، حتی اگر در زندان جهان مردسالار گیر کرده باشند.
زویا پیرزاد برای مجموعه داستان «طعم گس خرمالو» برنده جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ شد. او همچنین جایزه کوریه انترناسیونال را، که از آنِ هفتهنامه شناختهشده فرانسوی است، در سال ۲۰۰۹ به خود اختصاص داد. قهرمان داستانهای پیرزاد زنان هستند و احساسات و زیست آنان است که دغدغه اصلی نویسنده را تشکیل میدهد؛ موضوع و مسئله داستانهای مجموعه «طعم گس خرمالو» نیز بر همین محور میچرخد. در این اثر با روزمرگیهای شخصیتها درگیر میشویم و در دل داستان بیشتر به احوال درونی شخصیتها پی میبریم. کشش داستانهای او بیش از هر چیز، در دنبال کردن احساسات و نشانههایی است که شکل میگیرد، تا گرههای داستانی پیچیده و تو در تو.
داستان کوتاه «لکهها» اولین داستان این مجموعه است که با ماجرای ازدواج علی و لیلا شروع میشود. اما شاید باورتان نشود روند داستان این دو نفر را چطور یک لکه کوچک تغییر میدهد و داستان به شیوهای دیگر پیش میرود. در داستان بعدی، «آپارتمان»، شنونده تلاقی دو زندگی خانوادگی ناموفق هستیم، یا شاید شنونده احساسات زنانی که فرق نمیکند در اجتماع باشند یا پستوی خانه، در هر صورت، در جهان مردسالار باید فشار زیادی را تحمل کنند. بعد از این داستان، میرسیم به «پرلاشز»، داستان مردی که از یکهو سر و کلهاش در زندگی دو نامزد پیدا میشود و همهچیز را بر هم میزد. چهارمین داستان صوتی مجموعه «طعم گس خرمالو»، «سازدهنی»، با دیگر داستانهای این مجموعه فرق دارد؛ ماجرای این داستان از شراکت دو مرد شروع میشود و به مهاجرت ختم میشود.
و در آخرین داستان این مجموعه، با عنوان «یادگاریها»، صحبت از خانه قدیمی پدر است؛ طعم گس خرمالوهای حیاط خانه پدری و امنیتی که تنها در آن چهارچوبهای خانه وجود دارد و هیچکس دیگری، هیچجای دیگری در جهان، نمیتواند آن را بسازد.
در مجموعه داستان صوتی «طعم گس خرمالو» با صدای گیرا و دلنشین سوگل خلیق میشنوید:
«سیزده چهارده ساله که بود، تابستانها با بچههای فامیل دور هم جمع میشدند و از بازی که خسته میشدند، شماره تلفن یکی از آشناها یا قوم و خویشها را میگرفتند. بیشتر از همه شماره خاله پری را، که بزرگ خانواده بود و همیشه طوری حرف میزد که انگار قرار است همان روز بمیرد. تا خاله پری میگفت «الوووو»، بچهها گوشی را میدادند دست مهناز و مهناز پای تلفن ادای زندایی اختر را درمیآورد که مشهدی بود و دوست صمیمی خالهجان پری. خاله پری هر بار گول میخورد و برای زندایی اختر از ناراحتی قلبش میگفت و آخرین دکتری که رفته بود و سر آخر کلی سفارش میکرد که «وقتی مُردم، حلوام را تو باید بپزی! سر خاک کسی گل مریم نیاره! میدونی که از بوش سردرد میگیرم. به بچههام بگو گریهزاری نکنند! مشغول ذمهای اگه برای سرهنگ زن نگیری...» و مهناز پا به پای خالهپری گریه میکرد و میگفت: «وای، بمیرم الهی! اون روز نیاد پری جون، بعدِ شما جناب سرهنگ کی به چشمش میاد؟» و خاله پری پای تلفن زار میزد و بچهها غش و ریسه میرفتند و چند روز بعد ماجرا به گوش قوم و خویشها میرسید و همه میخندیدند. حتی خود خاله پری هم میخندید و از مهناز میخواست جلو خودش ادای خودش و زندایی اختر را در بیاورد و ادای جناب سرهنگ و اقوام دیگر را. تا که یک بعدازظهر دمکرده تابستان، در باغ کرج یکی از بستگان، خالهپری پای تلفن به مهناز، که فکر میکرد زن دایی اختر است و در واقع به همه دخترخالهها و پسرعمهها و حتی بچههای کوچکتر که گوشی تلفن سیاه و سنگین باغ را نوبتی به گوش میچسباندند، گفت که همین دیروز خبر شده جناب سرهنگ پنج سال است یک زن مشهدی عقد کرده و دو بچه هم دارد.»
پیرزاد جایی درباره محوریت زنانه داستانهایش گفته است:
«من درباره زنان زیاد مینویسم، زیرا موضوع زنان در حال حاضر در مرکز دلمشغولیهای من قرار دارد. اینکه فکر کنیم زنان به مردان وابستهاند واقعا مرا میرنجاند. در ایران، ارمنستان، هندوستان و بسیاری کشورهای دیگر که فرهنگ غیرغربی دارند، دختر زمانی که متولد میشود، دخترِ پدرش است و سپس زنِ شوهرش و در نهایت مادرِ پسرش. سرنوشت و زندگی یک زن همواره به زندگی یک مرد گره خورده است. این چیزی است که جامعه از زن توقع دارد؛ کار کردن در منزل، ازدواج کردن و سپس بچهدار شدن.»
زویا پیرزاد، از نویسندگان هنجارشکن ایرانی، سالهاست که مهاجرت کرده و هم اکنون ساکن آلمان است. وی سال ۱۳۳۱ در آبادان به دنیا آمد. او نویسنده ارمنیتبار اهل ایران است که سال ۱۳۸۰ با رمان «چراغها را من خاموش میکنم» جوایز گوناگونی دریافت کرد. مجموعه داستانهای کوتاه «طعم گس خرمالو»، «یک روز مانده به عید پاک»، «مثل همه عصرها» و رمانهای «چراغها را من خاموش میکنم» و «عادت میکنیم» از دیگر آثار مشهور این نویسنده است، که بیشتر این آثار توسط انتشارات صوتی نوین کتاب گویا، با صدای چهرههای مطرحی چون شبنم مقدمی، فاطمه معتمدآریا و سوگل خلیق شنیداری شده است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 282.۱۰ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۵:۰۰:۳۹ |
نویسنده | زویا پیرزاد |
راوی | سوگل خلیق |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۸/۰۶ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
به نظر من نه تنها خوب نبود که خیلی هم بد بود ، یک سری داستان بی نتیجه با شخصیتهای بسیار منفی برای مردها که در ویژگیهای بد انها بسیار افراط شده بود، و داستانها هیچ وابستگی به هم نداشتند، در کل خیف پول و وقت که برای این کتاب صرف شود،
چندتا داستان با انتهای باز اصلا معلوم نبود چی شد داستان ولی اجرای خانوم خلیق عالی بود
یکی از بهترینها. من خیلی از اجرای خانم خلیق لذت بردم. ممنون از فیدیبو.
خیلی این کتاب رو دوست داشتم. روان، واقعی، بدون تعصب و البته عمیق ولی بدون ادعا