«من هر روز با خود میگویم: «امروز داستانی خواهم نوشت.» اما شب، بعد از شستن ظرفهای شام خمیازه میکشم و میگویم: «فردا، فردا حتما خواهم نوشت.»
اولین داستان مجموعه «مثل همهی عصرها» اینطور شروع میشود. مجموعهای ساده و زنانه به قلم زویا پیرزاد و خوانش دقیق و بهیادماندنی سوگل خلیق. «مثل همهی عصرها» عنوان مجموعه هجده داستان کوتاه از زویا پیرزاد است. داستانهایی بسیار کوتاه، کوتاهتر از داستانهای مرسوم، که گویی تکّههای جداشده یک زندگیاند و هر تکّه مثل فصلهای یک رمان بلند روایتگر همه آن است. داستانهایی که به اعتراض بلند شدهاند و زناناند که این اعتراض را به شکلی نرم و به دور از آشوب و غوغا پیش میبرند. شنیدن این داستانها در کنار لطافت کلام و شیرینی داستان و صدای گوینده میتواند لحظاتی فراموشنشدنی را برای مخاطب رقم بزند.
کتاب صوتی «مثل همهی عصرها» داستان همه عصرهای زندگی است که با عادت، تغییر، عشق و عاطفه گره خورده است، که با نثری روان و پر از جزئیات و با شکستن کلیشه در زبان و محتوا، تصاویری واقعی از چهرهها، فضاها و صداها به ما میدهد. متن داستانهای این مجموعه با سختگیری تمام به جزئیات میپردازد و شنونده را با تمامی عناصر محیطی داستان آشنا میکند و این اطمینان را به شنونده میدهد که هیچچیز را از قلم نمیاندازد.
در مجموعه «مثل همهی عصرها» که شامل ۱۸ داستان کوتاه است، به جز چهار داستان، شخصیت اصلی ۱۴ داستان آن زن است و درونمایه تمام همه داستانهای این مجموعه روایتها و قصههای زنانه است. زویا پیرزاد در تمامی داستانهایش تلاش میکند انعکاسی از جهان ذهنی خودش و جنسیتش باشد و این کار را حتی زمانی که شخصیت اول یا قهرمان داستانش مرد است نیز انجام میدهد و حتی از زبان آن مرد داستان زنان پیشرو و متفاوت را نقل میکند و این امضای بزرگ نوشتههای اوست.
در تمامی آثار زویا پیرزاد انعکاس و رنگی از نوستالژی وجود دارد و این در داستانهای این مجموعه نیز دیده میشود؛ حس دلتنگی برای گذشته، بهخصوص دوران کودکی. تا جایی که در جایی از این مجموعه میشنویم:
«درگاهی پنجره پهن نبود، بااینحال آنقدر بود که با بدن کوچک پنجسالهام بهراحتی رویش جا شوم. و درگاهی پنجره راحتترین جای دنیا بود. ساعتها آنجا مینشستم و توت خشک میخوردم و به خیابان نگاه میکردم. توتها را دانه دانه در دهان میگذاشتم، میجویدم و شیرینی دلچسبشان را فرو میدادم، مردم را تماشا میکردم و فکر میکردم «آدمها چرا این همه راه میروند؟ کجا میروند؟ انگار خوشحال نیستند. شاید چون خستهاند. از راه رفتن خستهاند.»
زویا پیرزاد، این نویسنده آبادانی ارمنیتبار، در مصاحبهای با مجله کوریه انترناسیونال میگوید:
«هر نویسنده همانگونهای که هست مینویسد. من خودم شخصاً انسان پیچیدهای نیستم و به همین خاطر ساده مینویسم. آنچه در ادبیات فارسی دوست ندارم این است که شخصیتها همانطور که در زندگی روزمره صحبت میکنیم، صحبت نمیکنند. وقتی من شروع به نوشتن میکنم، کلمات اینگونه به ذهنم میآیند و من با خود میگویم بله، من به این سبک نوشتار نزدیکم و این زبان من است.»
کتاب «مثل همهی عصرها» به زبانهای فرانسوی، گرجی و ارمنی ترجمه و در فرانسه، گرجستان و ارمنستان منتشر شده است.
گوینده همه داستانهای این مجموعه سوگل خلیق است که صدایش ترکیبی زیبا از داستان را برای مخاطب فراهم کرده است. خلیق به خاطر حرفه و رشته تحصیلیاش، کارگردانی تئاتر، در پرداختن به شخصیتها و جانبخشیدن به کلمات کتاب تواناست و این کار را بهگونهای انجام میدهد که مخاطب بهخوبی احساس میکند که در آن لحظه حضور دارد و میتواند بهخوبی احساسات شخصیتها را درک کند. خصوصا که پیش از این، چندین مجموعه داستان و رمان دیگر را نیز او خوانده است.
چند داستان اول کتاب «مثل همهی عصرها» عبارتند از:
«قصه خرگوش و گوجهفرنگی»
«همسایهها»
«درگاهی پنجره»
«زمستان»
«لکه»
«نیمکت روبهرو»
«یک زندگی»
«مگس»
و...
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 142.۵۴ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۲:۳۱:۲۸ |
نویسنده | زویا پیرزاد |
راوی | سوگل خلیق |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۸/۱۳ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
اصلا کتاب خوبی نبود ، فقط راوی خوب بود، یک سری داستان که هیچ ارتباطی با هم نداشتن، بدون هیچ ماجرایی یا نکته اموزنده ایی یا هر چیز مقید دیگری. مثل اینکه به جای دیدن فیلم پدر خوانده یا آخرین سامورایی بشینی چند ساعت اینستاگرام نگاه کنی.
خییییلیییییییی جالب بود. به همه پیشنهادش میکنم.