کتاب «اسیر خشکی» نوشته دوریس لسینگ (-۱۹۱۹) و برنده جایزه نوبل است. لسینگ را یکی از نویسندگان قدرمند در شرح احساسات زنانه میدانند، او به در شخصیتپردازی نیز تبحر خاصی دارد و توانسته در این رمان احوالات یک زن جوان را به خوبی به تصویر بکشد. قهرمان این کتاب زنی جوانی است که دچار سرخوردگیهای سیاسی بسیاری در حزب کمونیست شده و از سویی ارتباط عاطفیاش را با والدینش ازدستداده است. او زنی است سرگشته که در آستانه ازخودبیگانگی است و از درک احساسات خود عاجز مانده است. در بخش از رمان «اسیر خشکی» میخوانیم: «نور خورشید بعدازظهر، پشت بدن مارتا گرم بود، اما نه مداوم، چند دقیقه پیش، در آغاز مکالمهای تلفنی که به نظر میرسید چندین و چند ساعت ادامه پیدا کند، متوجه شد که میزان داغی آفتاب بر پشتش مدام در تغییر است. خانم باس، منشی ارشدی که عنقریب دفتر را ترک میکرد، آن روز برای چهارمین بار زنگ زده بود تا به مارتا جانشین احتمالیاش، یادآوری کند که منشی آقای رابینسون چه کارهایی باید انجام دهد. یا شاید خود میگفت، و احتمالا حتی فکر میکرد، که تماسهای خانم باس به این دلیل بوده. در واقع تماسهای خانم باس نشاندهنده تردیدهایش بود (مسئلهای که البته از نظر مارتا کاملا موجه بود)، تردید در مورد اینکه آیا مارتا قابلیتهای لازم برای منشیگری، و به خصوص منشیگری آقای رابینسون دارد، یا خیر».