در قلمروی فرهنگ همگان، ترانهها با توجه به طول همسنگ، گوناگونی مفاد و داشتن موسیقی درخور و بهموازات آن ذهن پذیر بودن، از فراگیرترین گونهها هستند. برخی پژوهندگان، ادبیات فولکلور را ناهمگون با ادبیات کلاسیک عمدتاً منثور میدانند. بااینحال ترانههای آهنگین از آن جا که دربرگیرنده˚ی دردها، احساسات و باورهای توده˚ی مردم هستند. از دیرباز در ادب فارسی ارج داشتهاند. ابنمقفع زبانهای رایج فارسی در سدههای آغازین پس از اسلام را فهلوی (زبان مردم اصفهان، ری همدان و آذربایجان)، دری (زبان شهرهای مدائن و زبان رسمی دربار)، فارسی (زبان اهل فارس و زبان موبدان)، خوزی (زبان غیررسمی رایج بین اشراف و ملوک) و سیریانی (زبان اهل بینالنهرین و احتمالاً همان زبان کردی) میداند. از این گفته میتوان چنین برآیند کرد که، همانگونه که زبان دربار و تا حدودی زبان موبدان، شالوده˚ی ادب رسمی فارسی را در سدههای پس از اسلام شکل داده، دیگر زبانها و لهجههای محلی، پایهگذار ادبیات محلی و همگانی بودهاند.