همگرایی فرهنگها در جهان معاصر واقعیتی است که به نظر میرسد نوعی همگرایی در باور به آن در حال تکوین است؛ حتی اگر تبیینی که از آن داده میشود و موضعی که در برابر آن گرفته میشود، متفاوت باشد. این همه سعی بلیغ در تبلیغ تنوع فرهنگی حاکی از این هم هست که چیزی در خطر قرار گرفته و باید مقابل آن مقاومت کرد. سخنانی که انحصارطلبی فرهنگی برخی ملتها و دولتها را سبب اصلی همگرایی فرهنگی معرفی میکند، مدافعان فراوان دارد و لابد کمبودی در ادبیات ناظر به آن احساس نمیشود. باری، فراتر از جدالهای ایدئولوژیک و جنگ سیاسی، این پرسش مهم است که از منظر علمی سبب چیست و چه نسبتی میان فرهنگ و سایر اضلاع زیست جمعی وجود دارد. چه نسبتی میان فرهنگ و تمدن وجود دارد؟ در مورد اینکه فرهنگ بر توسعه تأثیر دارد، سخنان زیادی گفته و کتابهای فراوانی تألیف شده است. قصد ما بررسی وجه دیگر این تأثیر است: اینکه تا چه حد و چگونه توسعه اقتصادی و شهری بر اوضاع فرهنگی اثر میگذارد.
برای رسیدن به بحث اصلی، در ابتدا به تمهیداتی میپردازیم که از جنس فلسفۀ علوم انسانی است و میکوشد چارچوب نظری بحث را تقویت نماید و برای وجوه مفهومی آن محملی فراهم کند: اینکه تحلیل لغوی و مفهومی تا چه پایه مددکار فهم بهتر است، اینکه دو رویکرد به واژۀ فرهنگ چه تفاوتی در بحث «نقش فرهنگ» ایجاد میکند، اینکه چرا روش تحلیلی ما را به سراغ اَشکال ابتدایی فرهنگ میبرد، اینکه تعلیل و تحلیل یا تبیین علّی فرهنگ - و نیز تبیین علّی به طور کلی - با چه پیچیدگیهایی روبروست، اینکه سرشت انسان چه نقشی در این بحث دارد و مواردی از این دست. در فصل دوم، در بارۀ موقعیت فرهنگ در زدوخورد علّی با عوامل دیگر بحث میکنیم و نقش روح ملل، جغرافیای فرهنگی، اختراع ابزارهای نرم، محیط، کارکرد فرهنگ و علتکاوی فرهنگ بدوی را میکاویم. این پرسش نظری طرح میشود که چه نسبتی میان فرهنگ و واقعیتهای صُلب و سختافزاری زندگی وجود دارد؛ منظور این است که چه رابطهای میان اموری از قبیل محیط اطراف و کموکیف امکانات موجود در آن، با فرهنگ یا گرایشهای فرهنگی وجود دارد. به زبان سادهتر، از اموری ثابت همچون وضعیت آبوهوا و زمین (کوه، کویر، دشت و...) تا اموری متغیر همچون فضای زندگی (ایلی، روستایی و...)، امکانات شغلی و درآمدی، معماری، راه و حملونقل و نظایر اینها، عوامل محیطی چه تأثیری بر فرهنگ دارد. این تأثیر را ابتدا در فصل دوم، از حیث محیط طبیعی و جغرافیایی در میان جوامع بدوی و پیشامدرن بررسی میکنیم. سپس در فصل سوم تأثیر عوامل محیط صناعی (شهر مدرن با امکاناتی از قبیل بزرگراه، خودرو، برج، پارک، بلوار، سینما، هایپرمارکت، فرهنگسرا و نظایر اینها) را مطالعه میکنیم. در بارۀ این ادعا که این گرایشهای فرهنگیاند که فضای شهری خاص (مثلاً در غرب) را از شهری دیگر (مثلاً در شرق) متفاوت میکنند، کاوش خواهیم کرد. ولی فرض دیگری هم هست که ماجرا را از وجهی معکوس میبیند. فرض تعامل میان این دو هم البته قابل بررسی است، اما باز هم این پرسش را منتفی نمیکند که جهت علّی و اثرگذاری از کدام سو قویتر و اصیلتر است.