چروک چهره، آوازی ملایم، روی شب می داد.
اشکی بی صدا، از تور صیادی، فرو می ریخت.
کلیدِ قفلِ زندانِ قرونِ سردِ وسطایی، تکان می خورد.
قلبی، راهِ عصرِ تازه را می جست.
عصری نو!
که آهن، جای سنگِ آسیاب تازه می چرخید.
به دنبال شباهت در میان کوچه ها می گشت.
تفاوت در بلوغ تار پرپیچ تمدن ثبت می گردید.
-بخشی از متن-