«متنِ هیپنوتیزمی» نام کتاب پرآوازهای است از جو ویتالی که به ما نشان میدهد چگونه با کلمات مشتری را به انجام کاری که میخواهیم ترغیب کنیم. جو ویتالی اولین بازاریابی است که به معنای واقعی کلمه، هیپنوتیزمکننده مینویسد. با این کتاب یاد میگیرید که چگونه عنوان و جملهٔ آغازی را بنویسید، پی به قدرت تغییر دیدگاه مخاطب میبرید و با رموز قانع کردن آنها آشنا میشوید. در ابتدا نویسنده در مورد نوشتن آگهی به شما اطلاعات میدهد اما این تازه اول راه است. آنچه به شکل عمیقی در این کتاب میآموزید درک افکار و احساسات مردم و عملکرد خودتان است. این دانش ارزشمند، کلمات را به قدرت تبدیل میکند و به شکل اخلاقی از این قدرت برای فروش بیشتر محصول شما استفاده میکند. این کتاب به شما کمک میکند در جلب توجه، شیفتگی و ترغیب مشتری به خرید تخصص لازم را به دست آورید. تا پیش از این، چنین گنجینهای از ترفندهای تبلیغ نویسی وجود نداشت. ترفندهای آن کاربردی و مرجعی فوقالعاده است نه اینکه بعد از خواندن آن ۲۰ سال در کتابخانه خاک بخورد. این کتاب هر روز روی میز کار شما خواهد بود. ادراک، انگیزه و ارزشها در ترکیب با هم انتخاب را خلق میکنند. زبان به طور عام و زبان هیپنوتیزم (نوشتاری و گفتاری) به طور خاص میتواند تغییرات ادراکی لازم را فراهم کند، انگیزه ایجاد کند و منجر به تصمیمگیری رضایتبخش شود. حق انتخاب به عنوان روشی که ارادهٔ آزاد ما را نشان میدهد وجود دارد. جو ویتالی بامهارت و به شکلی مؤثری اصول و نیروی درون ما را شناسایی کرده و روی آن کار میکند. او این کار را با عشق انجام میدهد بله عشق! جو از ترفندهای کهنه و نخنما شده در کار خویش استفاده نمیکند. او به سطح بالاتری از وجود دست پیدا میکند تا عشق و اخلاق حرفهای را به این معادله بیاورد. یک ویژگی برجستهٔ دیگر این کتاب این است که شما فقط تکنیک نویسنده را یاد نمیگیرید بلکه شیوهٔ خود را پیدا میکنید. نویسنده به شما نشان میدهد که چگونه با استفاده از خلاقیت درونی خود در مسیر خودتان حرکت کنید. نکتۀ بسیار متمایزکننده در«متنِ هیپنوتیزمی» این است که نویسنده، قواعد و فرایند کسب و کار و تبلیغات و اصول جذب مشتری را توجیهی برای رعایت نکردن اخلاق حرفهای نمیداند، او بارها بر رعایت انصاف و اخلاق در به کاربردن عملیِ توصیههایش تأکید کرده است: «این کتاب برای صاحبان کسب و کار اخلاق مدار است که به دنبال عملکرد بهتری هستند». یا «یکی از دوستانم از مهارتم در تبلیغ نویسی تعریف کرد و گفت به قدری خوب مینویسی که اگر چند تکه سنگ از دم در برداری و به مردم بگویی سنگ شانس میآورد باور میکنند. من با این مسئله مخالفم. نه تنها غیراخلاقی است بلکه به نظرم ظالمانه است. از بعد تجاری هم ایدهٔ بدی است. شاید بتوانید یک بار مشتری را گول بزنید اما او را برای همیشه از دست خواهید داد». برخی از سرفصلهای کتاب: مقدمه وقت بیداری رسیده متن هیپنوتیزمکننده آگاهی اخلاقی آگاتاکریستی وجود متن هیپنوتیزمکننده را ثابت میکند حتی اگر به من پول بدید حاضر نیستم یک تبلیغ به درد نخور را بخوانم چه چیزی مهمتر از تبلیغ است؟ دو راه برای دست به عمل شدن چیزی که هر خوانندهای میخواهد بداند قدرت هیپنوتیزم کنندهٔ تکرار درس نویسندگی از بزرگترین هیپنوتیزم کنندهٔ جهان نحوهٔ کنترل مرکز فرماندهی ذهن مخاطب وبلاگ نویسی هیپنوتیزمکننده چطور نگرش افراد را تغییر دهیم... بریدههایی از کتاب: «من نمینویسم! تعجب کردید؟ منظورم این است که من از ضمیر ناخودآگاهم دستور میگیرم. شاید با شنیدن آن حیرت کنید اما بسیاری از نویسندگان بزرگ در مورد چیزی که مینوشتند فکر نمیکردند. آنها به صدای درونشان گوش میدادند و مینوشتند. جک لندن خود را ملزم کرده بود دانسته یا ندانسته بنویسد و هر روز صبح هزار کلمه مینوشت. ریچارد وبستر نویسنده و دوست عزیزم در شمارش تعداد کلمات از جک لندن هم پیشی گرفت و به جای روزی هزار کلمه روزی ۲۰۰۰ کلمه مینویسد.» «در دانشگاه کمبریج انگلستان تحقیقی روی روش خوانده شدن کلمات در مغز انجام شده که مشخص میکند مغز انسان تنها حروف «اتبدا و اتنهای کلمات را پرداظش کرده و کمله را می خاوند. به هیمن دلیل است که با وجود به هم ریتخگی این نوتشه شما تواسنتید آن را بخاونید». [غلطهای املایی تعمدی است] شگفتانگیز است اینطور نیست؟ من از غلط املایی و اشتباه نوشتن حمایت نمیکنم. سعی دارم این اصل را به شما نشان دهم که ذهن شما آسیبپذیر است. میتواند چیزهایی را ببیند که وجود ندارد و چیزهایی که وجود دارد را نمیبیند. این اطلاعات بسیار ارزشمند و مهم است. بر همین اساس شعبدهبازها میتوانند ما را گول بزنند. خب چطور میتوانید از این اصل در نامههای تبلیغاتی خود یا هر متن دیگری استفاده کنید؟...» به زبان خود نویسنده:«این کتاب شما را هیپنوتیزم میکند. در طول مطالعهٔ این کتاب به خلسهٔ کوچکی خواهید رفت که تنها بعد از اتمام کتاب متوجه آن خواهید شد»!