درباره تاریخ فرهنگیِ بدن و بدنمندی در ایرانِ عصر جدید
به لحاظ پدیدارشناسی، صرف اجتماعی و فرهنگی بودن درک و خوانش از چیزها، این امکان را برای دولت جدید فراهم می کرد تا به برساخته شدن میدان کدگذاری جدیدی برای «فرهنگ سازی دست یابد و از این راه، خوانش از فی المثل بدن آرمانی» مورد تایید خود را در قلمرو روزمره جا اندازد. پس، «فرهنگ جدید» در شاکله هایی مفهوم ساز، بر آن بود تا به طور کامل حیطه قلمرو روزمره را تحت نظارت و کنترل خود در آورد... تصرف قلمرویی که مملو از «عادت واره» هایی بود که هر کدام عمری چند صد ساله داشتند و پارادایم وار، اساس روش، درک و نحوه زندگی «ایرانی» را در جنسیت ها قومیت ها و فرهنگ های مختلف - که در برخی عادات، مشترک برای همه آنان بود. از هستی ساقط سازد. فرقی هم نمی کرد که چگونه نابود شوند، مهم قرار دادن الگوهای وام گرفته از «غرب متمدن» به جای آن ها بود؛ پس همه چیز می بایست تغییر کند. از نحوه درک از ماهیت «بدن» گرفته تا شکل و ماهیت «خانواده» یا حتی معماری و شهرسازی و... اصلا این دولت آمده بود تا یک شبه ایران را متمدن سازد.