شناخت بنیادی اندیشههایِ مغان، زرتشت، زروانیها، مهردینان، مانوی، مزدیسنا، دیویسنا و فرقههای دیگر موجب میشود تا در روشنیِ آنها، بنیادهای شگرف رستاخیزِ ایرانی را از اواخر سدهی دوم هجری به بعد شناخت و حلقههای متصل این زنجیرهی عظیم فرهنگی را در طول سدههایی بسیار که همچنان بر آن افزوده شده است دریافت.
همانگونه که در حکمت خسروانی کاری چندان انجام نشده و اندیشهی ایرانی در پرده و ابهام است، در شاهنامه نیز کاری جز پرداختن به ظواهر و بحثهای لغویِ طولانی و در زمینهی پژوهش و بنیادشناسی ـ تنهاگزیدههای آن را بیرون کشیدن و ویراستاریهای متعدد و این اواخر منثور ساختن آن ـ کاری چشمگیر به نظر نمیرسد. این همه برای آن است که اغلب پژوهشگران یا شناخت و تخصصشان از آغاز تا دوران ساسانی و زوال شاهنشاهی است و یا از سدهی دوم و سوم هجری به بعد و دوران اسلامی. به احتمال این نوع تفکر و بینش و برداشت برایشان هست که تا پایان کار ساسانیان دورانی جدا و بریده ـ و پس از یکی دو قرن فترت، دوران اسلامی، دورانی کاملاً نو و تازه ـ بدون کارمایهی اصلی و تسلسل فرهنگی است. اما هرگاه این بریدگی و جدایی را قایل نباشیم و زنجیرهی فرهنگی را چنان که بیان شد در نظر بیاوریم، آنگاه است که افقی نوین و بسیار گسترده و سرشار از زمینههایِ پربارِ پژوهشی مییابیم. آنگاه است که اصولاً مسألهی تصحیح برخی از متون نظم و نثر که در شمار حلقههای پیوستهی این زنجیرهی فرهنگی است، مفهومی دیگر مییابد. دیگر چون برای برخی واژهها و اصطلاحات و مضمونها و عبارتها، بدون شناخت پیشینهشان، معنی و شناخت و دریافتی نمییابیم، در این اندیشه نمیشویم که این معنا یا مفهومی ندارد. آن گاه است که پرتوی از درک و روشنایی بر مضامین و عبارات و تمثیلهای حافظ و مولانا و سهروردی و خواجو و عطار و سنایی و فردوسی و... میتابد.
در پژوهشی که به صورت پیشنویس است و بخشِ اندکی از آن را پیش رو دارید، نخست نگارنده بر آن بود تا نوشتاری کوتاه را پیرامونِ شرح حالی که توسط یکی از عرفایِ نامی دربارهی زرتشت نوشته شده بود فراهم کند. اندکی از کارهای گسترده که دربارهی ایران کهن و پیش از دوران ساسانی توسط مورخان و ارباب ملل و نِحَل، از سدههای چهارم هجری تا اواخر سدهی سیزده نوشته شده، باتوجه به آیین و مراسم و معتقداتِ مجوس نگارش یافته، یعنی موبدان؛ و دینی که آنان در زمان ساسانیان جهتِ اجرای مقاصد سیاسی و جاهطلبانهی خود به نام وِه دینِ مزدیسنیِ زرتشتی ساخته بودند و به تدریج توسط کسان و موبدان موبدهایی چون: تَنْسَر، کرتیر، آذرباد مهراسپندان، مهر نرسی، زروانداد و دیگر کسان که اهرمهای قدرت سیاسی بودند در ایران بنیادی استوار یافت و همین دین ساخته و پرداخته بود که پس از سقوط ساسانیان به نام دین زرتشتی یا وِه دین، بهدین، مزدیسنی و سرانجام مجوسی شناخته شد و مورخان و ارباب ملل و نحل درست و بدون تحریف و یا قصد دشمنی ـ دربارهاش نوشتند و درست هم گزارش کردند.
اما بعضی از حکیمان و عارفان و اندیشمندانِ ایران اسلامی که اهل تحقیق و کاوش بودند، تفاوت میانِ ثنویان مجوس را با پیروان راستین دین زرتشتی و فلسفه و اندیشهی زرتشت دریافتند و در ضمن نوشتههای خود پیرامون فلسفه و حکمت، چهرهی حکمتِ خسروانی و زرتشت را در حد مقدور شناساندند و مجوس را لعنت کردند.
تحقیق نگارنده پیرامونِ همین تحقیقات بود که به مقتضای مطالب و اشارههای مطلب مورد بحث، به درازا کشیده شد. این اطاله موجب نوشتارهایی نه چندان منسجم و پیوسته گشت که به تدریج در ماهنامهی چیستا به چاپ رسید. پس از پایان بخش نخست، با افزودن مطالبی تازهتر و ارجاع به مآخذی بیشتر، جهت چاپ آماده شد. امید هست که این کار ادامه یابد و در مجلد بعدی، پیرامون جهان ماورا و غیرمحسوس و اساطیر عرفانی نوشتارهایی ارائه شود. پژوهش در حکمت خسروانی یا حکمت ایران باستان که شامل همهی مفاهیم فرهنگی میشود، راهی است جهت شناخت درستتر فرهنگ اسلامی ـ ایرانی از سدههای دوم هجری به بعد ـ که بخشی قابل توجه از آن فلسفه است و بخشی دیگر اساطیر عرفانی. با امید که این کارِ نخستین، بدینگونه و روال و با این عنوان و شکل، با همهی کمی و کاستیها و پراکندگیها، موجب شود تا پژوهشگران و ارباب تحقیق به روشی درست و علمی ـ همهی کمبودها و اشکالهای کار نگارنده را بزدایند و منت نهاده از هرگونه راهنمایی دریغ نفرمایند.