گفتند: او ابتر است. پسر ندارد. نهضتش بعد از او نابود خواهد شد. اما خدا جوابشان را داد. به او کوثر عطا کرد. چشمهی جوشانی نازل نمود که تا ابدیت جهان اسلام را طراوت بخشیده و زنده نگه دارد.
دیگران گفتند: ای رسول خدا تو ما را از بدبختی و فلاکت نجات دادی. تو ما را از چاه جاهلیت خارج ساختی. ما را به سرمنزل مقصود رساندی. اجر و مُزد رسالت تو چیست؟ برای خشنودی شما چه کنیم؟!
فرمود: من اجر و مُزدی از شما نمیخواهم. فقط اهل بیت من... !
دوستی و پیروی از آنها شما را نجات خواهد داد. قرآن و اهل بیت را از خود به یادگار میگذارم.
ایستاده بود مقابل درب خانه دخترش. او که سیده نساء عالمیان است. دستها را برسینه نهاد و فرمود: السلام علیکم یا اهل بیتالنبوه.
بارها این عمل را تکرار کرد. آنقدر گفت تا اهل بیت را بشناسند. تا راه را اشتباه نروند. فرمود: فاطمه(ع) پارهی تن من است. هر کس او را بیازارد من را آزرده و... امتش این کلمات را میشنیدند. برای هم بازگو میکردند. امتی که در عمل به مستحبات از هم پیشی میگرفتند. اما...
-از متن کتاب-