بینامتنیت کشفی بزرگ در حوزه مطالعات علمی به ویژه ادبی و هنری محسوب میشود. بر اساس این نظریه، متنها هیچگاه به طور دفعی و مستقل خلق نمیشوند بلکه همواره در شبکهای از متنهای جهان نشانهای شکل میگیرند چنان که هیچ متنی بدون پیش متن نیست. برای متنها آغازی وجود ندارد بلکه همواره تقلید یا تداوم است. این روابط بینامتنی نه فقط در خلق آثار بلکه در خوانش و درک آنها نیز حضور دارند چنان که هیچ خوانشی صورت نمیگیرد مگر این که متنها پیش خوانده شده در آنها دخالت کنند. بینامتنیت شاخهای از نشانهشناسی است که چگونگی شکلگیری معنا و فرایند معناپردازی در متن را مورد مطالعه قرار میدهد. بینامتنیت خود دارای پیشینههایی است که مهم ترین آنها نظریه گفتگومندی میخائیل باختین است. کریستوا و بارت بنیانگذاران بینامتنیت محسوب میگردند. گرچه یولیا کریستوا واضع آن است ولی رولان بارت نیز در انتشارش و شکلگیری زیرشاخه ای با عنوان بینامتنیت خوانشی نقش اساسی ایفا میکند. لوران ژنی و میکائیل ریفاتر که نسل دوم و اصلاحگران را شکل می دهند به توسعه بینامتنیت به ویژه در عرصه نقد و کاربردی کردن آن پرداختند. امروزه همچنان بینامتنیت به عنوان یک نظریه و روش تحقیق مورد استفاده بسیاری از محققان به ویژه در حوزه مطالعات تطبیقی قرار میگیرد. در کل میتوان کتاب درآمدی بر بینامتنیت که در حوزهی نظریهها و نقدهای ادبی و هنری است راهنمای خوبی برای کشف اینکه یک نظریه چگونه پیدا میشود تا مطالب مرتبط با نظریهپردازان است.