

کتاب صوتی بادبادکباز
نسخه الکترونیک کتاب صوتی بادبادکباز به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید!
نسخه نمونه کتاب صوتی بادبادکباز را رایگان بشنوید
نقد و بررسی کتاب صوتی بادبادکباز
با شنیدن نام افغانستان یاد جنگ و خونریزی و طالبان میافتیم. یاد محدودیتها و فجایع و داستان جداییها. کسی دیگر یادی از فرهنگ و تاریخ و تمدن این سرزمین زیبا نمیکند. یا شاید اصلا در ذهن کسی از دوران زیبایی و شکوه این کشور چیزی نمانده است. روزگاری که افغانستان زیبا، مقصد گردشگری بسیاری از مردم جهان بود. زیبا بود و سبز؛ مردمانش شاد بودند و آزاد. خالد حسینی، نویسندهای افغان تبار که با کتابهایش خواننده را در ابتدا به دوران بیمانند افغانستان میبرد و بعد از آن شما را با آفت طالبان و آسیبهایش آشنا میکند. در ادامه به بررسی یکی از خواندنیترین کتابهای خالد حسینی میپردازیم.
کتاب بادبادک باز، روایتی از سرزمینی دور به نام افغانستان
کتاب بادبادک باز روایتگر روزگاری پر از اتفاق از سرزمین افغانستان است. سرزمینی که زمانی مردمانش شاد زندگی میکردند. اما این تنها موضوع کتاب نیست و داستان اصلی کتاب درمورد امیر و حسن است. داستان را امیر روایت میکند. او هماکنون در آمریکا زندگی میکند و در خلال ماجرای کتاب، به کودکی خود بازمیگردد. امیر و حسن دوستان صمیمی هم هستند با این تفاوت که امیر پسر ارباب و حسن یک خانهزاد است. علاقهای که بین این دو دوست وجود دارد در تمام داستان قابل ملاحظه است اما وفاداری حسن به امیر باعث میشود در قلبتان گرهای ایجاد شود. حسن همهجا و همهوقت حامی امیر است حتی زمانی که تندروها به افغانستان آمدند. اما زمانی که آنها به حسن تجاوز میکنند، امیر از او دفاع و حمایت نمیکند و این عذاب وجدان با او میماند. امیر حتی در شادترین لحظات عمر خودش نیز این درد را به همراه دارد.
امیر به همراه خانواده در سال ۱۹۷۹ در جریان حملهی روسها فرار میکند و سالها بعد حسن و همسرش به دست طالبان کشته شدند و تنها پسر آنها به نام سهراب اسیر دست آنها میشود. امیر از این ماجرا باخبر میشود و برای جبران گذشته به افغانستان بازمیگردد تا سهراب را نجات دهد. او به افغانستان بازمیگردد و با گذشتهی خود و پدرش روبهرو میشود. گذشتهای که ماجرای شنیدنی و خواندنی این کتاب را رقم میزد. داستانی که در لحظات خوش به لب شما لبخند میآورد و در لحظات غمگین ممکن است همراه با آنها گریه کنید.
کتاب بادبادک باز اولین کتاب خالد حسینی است. این کتاب به زبان انگلیسی نوشته شده و در سال ۲۰۰۷ هم با اقتباسی از آن فیلم سینمایی ساخته شد. خالد حسینی بسیار ساده و دلنشین مینویسد. خوشیها و غمها را جوری به تصویر میکشد تا خواننده بتواند تمام آن حسها را لمس کند.
چرا باید کتاب بادبادک باز را بخوانیم؟
در وهلهی اول اینکه با خواندن این کتاب شما تصویری از افغانستان در ذهنتان نقش میبندد که کمتر دیده شده و حتی توقع داریم. با خواندن این کتاب با فرهنگ این مردمان آشنا خواهید شد در کنار اینکه خود را به مطالعهی یک کتاب بینظیر مهمان میکنیم. این کتاب ۳۶۸ صفحه است و خیلی زود تمام میشود. هم نسخهی صوتی این کتاب و هم pdf آن در فیدیبو موجود است که کل آن ۱۴ ساعت و ۵۵ دقیقه است و میتوانید هم از خواندن و هم از شنیدن آن لذت برید.
خالد حسینی، خالق بادبادک باز کیست؟
خالد حسینی یک نویسندهی افغان ساکن امریکا است. وی پزشک و متخصص داخلی است. خالد حسینی در تاریخ ۴ مارس ۱۹۶۵ در کابل بهدنیا آمده و در سال ۱۹۷۶ به همراه خانواده به فرانسه میرود. پدر او که دیپلمات وزارت خارجه بود، در سال ۱۹۸۰ در طی کودتای کمونیستی در افغانستان اخراج شده و به امریکا پناهده میشود. هزار خورشید تابان و ندای کوهستان از آثار این نویسندهی موفق افغان است که تمامی آنها را به زبان انگلیسی مینویسد.
کتاب بادبادک باز در ایران
خالد حسینی به عنوان نویسندهی برترین رمان افغانستان در صد سال گذشته، نویسندهی مشهوری نیست اما نام کتابش را بسیار شنیدهایم. این کتاب خواندنی را مترجمانی چون مهدی غبرایی با انتشارات نیلوفر، غلامرضا اسکندری با همکاری انتشارات مجید، علیرضا کوروش لی، نشر باهم و ... ترجمه کردهاند. اگر به دنبال یک ترجمهی خوب از این کتاب هستید و میخواهید این کتاب را بشنوید، در فیدیبو ترجمهی پریسا سلیمانزاده و زیبا گنجی با صدای رضا عمرانی موجود است و میتوانید آن را تهیه کنید. انتشارات صوتی ماه آوا، نسخهی صوتی این کتاب را روانه بازار کرده است.
گودی پران یا بادبادک بازی
نام این کتاب از یک فرهنگ قدیمی نشئت میگیرد. فرهنگ گودی پرانی یا بادبادک بازی، سرگرمی است که افغانها اصولا در اوایل بهار به آن میپردازند و با کاغذها و نخهای رنگی بادبادکهایی میساختند و به هوا میفرستند. البته لازم به ذکر است که اگر هر زمانی که هوا خوب است و نسیمی میوزد، به این سرگرمی رو میآورند.
کتاب بادبادک را به چه کسانی پیشنهاد میدهیم؟
اگر به خواندن رمانهایی که ریشهی تاریخی دارند اما تاریخ نیستند علاقه دارید، از مطالعهی این کتاب نهایت لذت را ببرید. رمان بادبادک باز با نثری روان و شیوا هر خوانندهای را مجذوب خود میکند. برای تهیهی این کتاب صوتی میتوانید به وبسایت فیدیبو مراجعه کنید و آن را در کتابخانهی الکترونیکی خود ذخیره کنید.
در نقد این کتاب آمده است:
ایزابل آلنده دربارهی کتاب میگوید: این داستان از جنس آن داستانهای فراموش نشدنی است که تا سالها با شما خواهد ماند. این رمان استثنایی تمام درون مایههای مهم ادبیات و زندگی را در بر میگیرد: «عشق، افتخار، گناه، ترس، رستگاری. داستان بادبادک باز برایم چنان تأثیر گذار بود که تا مدتها هر چیزی که بعد از آن میخواندم بیروح به نظر میرسید.»
در بخشی از کتاب بادبادک باز میخوانیم ...
پی بردم که خانم طاهری - که حالا خاله جمیله صدایش میکردم - زمانی در کابل به خاطر صدای دلفریبش مشهور بوده. هر چند حرفهای آواز نمیخواند. اما استعدادش را داشت - فهمیدم که میتوانست ترانههای بومی یا غزل و حتی راگا را بخواند که معمولا خاص مردها بود. با اینکه ژنرال از شنیدن موسیقی خوشش میآمد – درواقع مجموعه چشمگیری از نوارهای غزل کلاسیک داشت که خوانندههای افغانی و هندی خوانده بودند - اما معتقد بود بهتر است اجرای آنها را به عهده کسانی گذاشت که کمتر آبرومندند. یکی از شرطهای ژنرال در زمان ازدواج این بود که خانم طاهری در ملاء عام آواز نخواند. ثریا گفت که مادرش میخواست در مراسم ازدواج ما تنها یک ترانه بخواند. اما یک نگاه تند ژنرال کافی بود که موضوع مسکوت بماند. خاله جمیله هفتهای یک بار لوتو بازی می کرد و هر شب شوی جانی کارسٌن را تماشا میکرد. شادی زندگی خاله جمیله شدم. برخلاف رفتار محتاطانه و دیپلماتیک ژنرال – وقتی مثل سابق به او میگفتم «ژنرال صاحب» حرفم را اصلاح نکرد - خاله جمیله پنهان نمیکرد که چقدر دوستم دارد. یکی از علتهایش این بود که من به شرح و بسط سیاههی بیماریهایش گوش میدادم. چیزی که سالها ژنرال گوشش بدهکار آن نبود. ثریا گفت از زمان سکتهی مادرش هر تپش قلبی برایش سکته بود و هر درد مفصلی روماتیسم و هر لرزش چشمی امکان سکته. اولین باری که خاله جمیله غدهای را در گردنش نشانم داد یادم میآید. گفتم: «فردا مدرسه نمیروم و شما را میبرم دکتر.» ژنرال با شنیدن این حرف گفت: «در این صورت باید کتابهایت را مفت و مسلم ببندی، بچم. لیست بیماری خاله مثنوی هفتاد من است.»
اما فقط برای این نبود که در گلایه از بیماریهایش گوش شنوایی گیر آورده. با تمام وجود معتقدم که اگر تفنگی بر میداشتم و دست به حمله مسلحانهای میزدم، هنوز هم از موهبت عشقش برخوردار بودم. چون من باعث رها شدن از بزرگترین دغدغه زندگیش بودم.
نظرات کاربران درباره کتاب صوتی بادبادکباز