متون بسیاری در تاریخ فلسفه وجود دارند که آنها را متن ادبی نیز در نظر گرفتهاند. آرتور دانتو در مقالهی «فلسفه به منزلهی ادبیات، فلسفه و ادبیات، و فلسفهی ادبیات» مدعی است که متون فلسفی در طول تاریخ از مزایای متون ادبی هم برخوردار بودهاند. فیلسوفان از نثر ادبی و اساساً خود ادبیات، به انحای مختلف، بهره بردهاند و تأثیرپذیری متون فلسفی از متون ادبی را نمیتوان کتمان کرد. توجه به محتوای این متون نقش ادبی آنها را به مسئلهای ثانویه تقلیل داده یا به سایهی خود برده است. بنابراین، وجوه ادبی متون فلسفی مغفول واقع شدهاند. خوانش متون فلسفی به منزلهی ادبیات همچون خوانش کتاب مقدس به منزلهی ادبیات است، چنان که، از باب مثال، بخواهیم تمثیلهای اخلاقی کتاب مقدس را همانند تمثیلهای موجود در متنی ادبی تفسیر کنیم.(Danto, ۲۰۱۰: ۵۳) در اینجا این پرسش مطرح میشود که نتایج و لوازم تلقی فلسفه به منزلهی متنی ادبی چیست؟