درباره الگوی تدوین برنامه درسی با رویکرد فطرت گرایی توحیدی
سند تحول آموزش و پرورش و برنامه درسی ملّی، دو منشور بنیادین و ضروری هستند که طی چند سال مطالعه دقیق و بحثهای کارشناسی زیاد توسط تعداد قابل توجّهی از صاحبنظران و کارشناسان طراحی وتولید شده و نظامِ تعلیم و تربیت کشور را از جهت مبنا بینیاز ساخته است. البتّه از مطلق و بیعیب معرفی کردن آنها نیز باید شدیداً پرهیز کرد؛ زیرا که محتملاً هر مطلب انسان ساخته دارای نواقص و محدودیتهایی است که برخی از آنها در طول زمان معلوم میشود. لکن تا زمانیکه اعتبار این قبیل اسناد باقی است باید مورد اعتنای جدی قرار گیرند و توسط برنامهریزان و عاملان، به اجرا درآیند. طی نُه سال که از تصویب این اسناد سپری میشود، چند مواجهه با اینها انجام گرفته است. گاهی عدهای اظهار میکردند که اصولاً ما چه نیازی به این نوع اسناد داریم. اینها مانع تصمیمگیری و برنامهریزی هستند و نباید خیلی «سند» «سند» گفت. این گروه احتمالاً کسانی هستند که اصولاً با تبعیت از یک سند که نظام فلسفی و فکری مقبول در آن تدوین گردیده است، مشکل دارند و قیود بالاسری را برنمیتابند.
گروه دوم نیز کسانی هستند که بهطور صریح با اسناد تحولی مخالفت نمیکنند؛ ولی به آنها حساس هم نیستند. شاید اگر احساس کنند که توجه به این اسناد به افول گراییده، خوشحال نیز میشوند و گروه سوم افراد و کارشناسانی هستند که نگاه حداقلی و حاشیهای به این اسناد دارند، یا تصور میکنند یا تعمّد در این دارند که بهصورتِ تار مویی به سند وصل شوند و به همان اندازه نیز اثر پذیرند. در کتابهای درسیِ کنونی ما این نوع رویکرد را البته با شدت و ضعف ملاحظه میکنیم. گروه چهارم آنهایی هستند که جایگاه اسناد بالادستی را به درستی دریافتهاند و همان نگاهی که در یک بنا به فونداسیون آن دارند، درست همان نگاه را به اسناد تحولی دارند. این گروه معتقدند که همۀ تصمیمات نظام تعلیم و تربیت در ردههای مختلف به بناهایی منتهی میشوند که باید به «مبنا»، مبتنی باشند. برنامههای درسی، نیروی انسانی، اقتصاد آموزش و پرورش، فعالیتهای فرهنگی، فعالیتهای آموزشی و سایر اموری که در مجموعِ آموزش و پرورش انجام میپذیرد، هرکدام یک «بنا» هستند؛ یعنی در یک زمینهای و با یک طرح و نقشهای ساخته شدهاند. قاعدتاً هریک از اینها بر پایه و اساسی متّکی هستند. هر قدر آن پایه قویتر و مطمئنتر باشد، پایایی و عمر بنا بیشتر خواهد بود. برعکس هر قدر سست باشد، بنا نیز سست بنیان و میرا خواهد بود. آیا این قاعدۀ عقلانی بین مبنا و بنا را کسی و گروهی میتواند نفی کند؟ ممکن است در زبان و عبارات نفی شود؛ ولی هرگز در صحنۀ عمل نفی شدنی نیست.
ما در شرایط کنونی به عملی کردن رویۀ چهارم، احتیاج مبرم داریم. البته این نکتۀ خیلی مهم نیز باید در خاطرهها باشد که تأکید به پیروی از اسناد بالادستی و استناد به محتوای آنها نباید به سوی تحجر بلغزد. باید ارتباط با سند یک ارتباط معنادار، هوشیارانه و عالمانه باشد. عقل و خرد به عنوان یک نیروی بیبدیل باید در همۀ لحظات همراه باشد و در هر تأملی و هر قدمی که برداشته میشود از طریق عقلمداری، استواری و حکمت به خود بگیرد و میزان مقبولیت آن را بالاتر ببرد. به عبارت دیگر بهرهگیری از اسنادِ تحولی باید عاقلانه باشد و محاسبۀ دقیقتر در همه مراحل صورت گیرد.