«مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید ، اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم –که می شوم– مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.» این جملات بخشی از کتاب ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی است. کتابی که صمد بهرنگی را در فهرست بهترین نویسندگان کودک و نوجوان، نه تنها در ایران که در سراسر جهان قرار داده است. ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیدهی کودک در سال ۱۳۴۷ در ایران است و به در جشنوارههای بینالمللی زیادی خوش درخشیده است.
ماهی سیاه کوچولو یک کتاب کودکانه است که اولین بار انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۴۷ آن را منتشر کرد. نسخهی اصلی این کتاب به زبان ترکی است و تصویرگری آن را فرشید مثقالی برعهده داشته است. این تصویرسازی کمنظیر برندهی جوایز مختلفی مانند جایزهی اول نمایشگاه بین المللی کتاب کودک بولونیا و دیپلم افتخار تصویرگری براتیسلاوا شده است.
هرچند این داستان برای کودکان نوشته شده بود. اما در ایران پیش از انقلاب ۵۷ بهعنوان یک بیانیهی سیاسی شناخته میشد و همین باعث توقیف کتاب شده بود. افراد زیادی این کتاب را بیانیهی غیر رسمی «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» میدانند.
ماهی سیاه کوچولو داستانی نمادین و به سبک رئالیسم جادویی است که با زبانی روان و ساده نوشته شده است. صمد بهرنگی در این داستان تلاش کرده است جامعهی انسانی را در قالب جامعهای در زیر دریا ترسیم کند و با طراحی شخصیتهایی مانند مرغ سقا، خرچنگ مارمولک، حلزون و... تلاش کرده است تعامل عناصر مختلف جامعه با ماهی سیاه کوچولو که نماد نسل جوان و انقلابی است نشان دهد.
داستان ماهی سیاه کوچولو از زبان یک ماهی پیر روایت میشود که یک شب ماجرای ماهی سیاه کوچولو را برای ۱۲۰۰۰ نوه و نتیجهاش تعریف میکند. ماهی سیاه کوچولوی داستان صمد که از روزمرگی خسته شده، امنیت دور و اطرافش و بقیهی ماهی قرمزها را رها میکند تا برود و پایان رودخانه را پیدا کند. او از آبشار میگذرد و در مسیرش با شخصیتهای مختلفی برخورد میکند و گفتوگوهای جالبی میان آنها شکل میگیرد. این داستان همهی ماهی کوچولوها را خواب میکند، جز یکی که او هم در سرش هوای دریا را میپروراند.
کتاب ماهی سیاه کوچولو به زبانهای زیادی برگردانده شده است و در سراسر جهان شهرت بیشتری از ایران دارد. کرواتی، پشت.، ترکی استانبولی و آذربایجانی، عربی، آلمانی، لری، بلوچی، اسپرانتو .... زبانهایی هستند که داستان زیبای صمد بهرنگی به آنها راه یافته و بچههای زیادی با آن رویاپردازی کردهاند.
از روی ماهی سیاه کوچولو اقتباسهای مختلفی انجام شده است. نمایش ماهی سیاه کوچولو در سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۸ در نیویورک و بروکلین به زبان انگلیسی روی صحنه رفت و سال ۹۶ در پردیس تئاتر ایران هم به زبان فارسی اجرا شد.
صمد بهرنگی نویسنده، معلم و محقق ایرانی متولد ۱۳۱۸ در تبریز است. او کودکی بسیار سختی داشت و روزگار او و خانوادهاش در تنگدستی شدید گذشت. همین کودکی باعث شده بود صمد بهرنگی اهمیت بسیار زیادی برای طبقات پایین دست جامعه قائل باشد. او در دانشسرا درس خواند و از هجده سالگی بهعنوان معلم در مدارس روستایی آذربایجان مشغول به کار شد و هرگز حاضر نشد جایی غیر از مدارس مرحوم مناطق آذربایجان تدریس کند. او انتقادهای زیادی به محتوای کتابهای درسی داشت و معتقد بود مطالب آنها فقط برای مدارس شهری مناسب است. او همچنان تلاش زیادی میکرد تا خانوادهها را راضی کند تا بچهها را به مدرسه بفرستند و معتقد بود آگاهی راهی است که آنها را از فقر نجات میدهد. بهرنگی در سالهای تدریسش در دانشگاه تبریز در رشتهی ادبیات و زبان انگلیسی هم درس خواند.
صمد بهرنگی هر چند عمر طولانیای نداشت اما در همان سالها داستانهای زیادی نوشت و آثار مختلفی را هم به زبان فارسی ترجمه کرد. بهرنگی کتابهایش را برای طبقهی فرودست مینوشت و همیشه تلاش میکرد قیمت آنها موقع انتشار پایین باشد از میان مشهورترین آثار این نویسندهی ارزشمند میتوان به کتابهای «اولدوز و کلاغها»، «کچل کفتر باز»، «اولدوز و عروسک سخنگو» و «یک هلو، هزار هلو» اشاره کرد. صمد بهرنگی سرانجام نهم شهریور سال ۴۷ در رود ارس غرق شد.
الهام پاوهنژاد بازیگر تئاتر و سینمای ایرانی متولد سال ۱۳۵۰ در تهران است. او در دانشکده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در رشتهی بازیگری و کارگردانی درس خوانده است و سال ۷۰ اولین بار برای تئاتر «ساحره سوزان» روی صحنه رفت. او در سریالها و فیلمهای سینمایی زیادی هم بازی کرده است که از میان آنها میتوان به «همسران»، «ترانه مادری»، «همه بچههای ما»، «شاهگوش» و «مانکن» اشاره کرد. الهام پاوه نژاد در سالهای گذشته گویندگی تعداد زیادی از آثار ادبیات داستانی در ایران را بهعهده داشته است. کتاب صوتی ماهی سیاه کوچولو یکی از داستانهایی است که با صدای این بازیگر توانمند کشورمان منتشر شده است. میتوانید کتاب صوتی ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهرنگی با صدای الهام پاوه نژاد که انتشارات آوا خورشید آن را منتشر کرده است، در همین صفحه از فیدیبو دانلود کنید.
ماهی سیاه کوچولو یک کتاب معمولی نیست، یک قصهی ارزشمند است. داستانی است که اگر کسی به عمق آن پی ببرد زندگی در نظرش تغییر خواهد کرد. صمد بهرنگی در ماهی سیاه کوچولو از زبان یک ماهی از رخوتی که زندگی انسانها را در برگرفته است حرف میزند، از بهانهها و ترسهایی که باعث میشوند رویاهایمان را فراموش کنیم و تبدیل به موجوداتی شویم که به یک مسیر مشخص و ساده عادت کردهاند و چیزی از زندگی نمیفهمند. صمد بهرنگی در ماهی سیاه کوچولو از برهم زدن منطقهی امن حرف میزند، از ماهی سیاه کوچولویی که نمیخواست شبیه همه باشد، نمیخواست زندانی باشد، میخواست برود و تمام خطرات راه را هم بهجان خرید تا بفهمد در انتهای رودخانه چیست. برای ماهی سیاه کوچولوی داستان بهرنگی رویای دریا ارزشمندتر از زندگی آرام در امنیت رودخانه بود برای ما چه چیزی نقش آن رویای ارزشمند را بازی میکند. کتاب ماهی سیاه کوچولو را باید بارها و بارها خواند و به رویاها و ارزشمندیشان اندیشید.
ماهی ریزهها گفتند: «کدام جویبار؟»
ماهی سیاه گفت: «همین جویباری که توی آن شنا میکنیم.»
ماهی ریزهها گفتند: «ما به این میگوییم رودخانه.»
ماهی سیاه چیزی نگفت. یکی از ماهیهای ریزه گفت: «هیچ میدانی مرغ سقا نشسته سر راه؟»
ماهی سیاه گفت: «آره، میدانم.»
یکی دیگر گفت: «این راه هم میدانی که مرغ سقٌا چه کسیهی گل و گشادی دارد؟»
ماهی سیاه گفت: «این را هم میدانم.»
ماهی ریزه گفت: «آره هر طوری شده باید بروم!»
به زودی میان ماهیها چو افتاد که: ماهی سیاه کوچولویی از راههای دور آمده و میخواهد برود آخر رودخانه را پیدا کند و هیچ ترسی هم از مرغ سقٌا ندارد! چند تا از ماهی ریزهها وسوسه شدند که با ماهی سیاه بروند؛ اما از ترس بزرگترها صداشان در نیامد. چند تا هم گفتند: «اگر مرغ سقا نبود، با تو میآمدیم؛ ما از کیسهی مرغ سقٌا میترسیم.»
لب رودخانه دهی بود. زنان و دختران ده توی رودخانه ظرف و لباس میشستند. ماهی کوچولو مدتی به هیاهوی آنها گوش داد و مدتی هم آبتنی بچهها را تماشا کرد و راه افتاد. رفت و رفت، و بازهم رفت تا شب شد. زیر سنگی گرفت خوابید. نصق شب بیدار شد و دید ماه، توی آب افتاده و همه جا را روشن کرده.
ماهی سیاه کوچولو ماه را خیلی دوست داشت. شبهایی که ماه توی آب میافتاد، ماهی دلش میخواست از زیر خزهها بیرون بخزد و چند کلمهیی با او حرف بزند، اما هر دفعه، مادرش بیدار میشد و او را زیر خزهها میکشید و دوباره میخواباند.
ماهی کوچولو پیش ماه رفت و گفت: «سلام. ماه خوشگلم!»
ماه گفت: «سلام، ماهی سیاه کوچولو! تو کجا، اینجا کجا؟»
ماهی گفت: «جهانگردی میکنم.»
ماه گفت: «جهان خیلی بزرگ ست، تو نمیتوانی همهجا را بگردی.»
ماهی گفت: «باشد؛ هرجا که توانستم، میروم.»
ماه گفت: «دلم میخواست تا صبح پیشت بمانم؛ اما ابر سیاه بزرگی دارد میآید طرف من که جلو نورم را بگیرد.»
ماهی گفت: «ماه قشنگ! من نور تو را خیلی دوست دارم، دلم میخواست همیشه روی من بتابد.»
ماه گفت: «ماهی جان! راستش، من خودم نور ندارم، خورشید به من نور میدهد و من هم آن را به زمین میتابانم. راستی تو هیچ شنیدهیی که آدمها میخواهند تا چند سال دیگر پرواز کنند بیایند روی من بنشینند؟»
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 38.۱۱ مگابایت |
مدت زمان | ۴۱:۳۷ |
نویسنده | صمد بهرنگی |
راوی | الهام پاوه نژاد |
ناشر |