نزار قبانی شاعر بزرگ جهان عرب در سال 1923 در دمشق در سوریه به دنیا آمد. به اعتقاد بسیاری از منتقدان و صاحبنظران شعر عرب نزار قبانی چه از نظر قالب شعری و چه از نظر محتوای شعری یکی از پدیدههای شعر نو است. ازآنجاییکه بیشتر اشعار او مربوط به عشق زمینی است. به همین دلیل او را «شاعر زن و عشق» لقب دادهاند. شعرهای قبانی به چندین زبان در دنیا ترجمه شدهاند و طرفداران زیادی دارد. دكتر «شفیعی کدکنی» در كتاب شاعران عرب آورده است: «چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه از شعرش خوشمان بیاید یا نه قبانی پرنفوذترین شاعر عرب است.»
نزار قبانی در خانوادهای متوسط دمشقی به دنیا آمد. پدرش فلسطینی الاصل و مادرش سوری بود. نزار دومین فرزند خانواده بود (از چهار پسر و یک دختر). تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ملی علمی دمشق خواند و در هجدهسالگی گواهینامه اول رشته ادبی آن مدرسه را گرفت. بعد در مدرسه التجهيز در رشته فلسفه درس خواند. زمانی که نزار مشغول تحصیل بود جنگ جهانی دوم در گرفته بود. او در سال ۱۹۶۵ میلادی توانست تحصیلات خود را به پایان برساند. او بااینکه رشتهی حقوق را دوست نداشت اما بهناچار آن را در درجه کارشناسی از دانشگاه سوریه به پایان رساند. نزار دربارهی این موضوع گفته است: «کتابهای قوانین رومی و بینالمللی و اساسی و اقتصاد سیاسی، مانند دیوارهایی از سرب بر سینهام قرار داشت. مواد قانون را به حافظه میسپردم مثل کسی که از ناگزیری قرصی را میبلعد. آنچه میخواندم مرا جذب نمیکرد. در خلال دروس، نخستین اشعارم را با مداد بر حاشیه کتابهای قانون مینوشتم؛ مثلا شعر «نهداک» را بر حاشیه کتاب شریعت نوشتم و در پایان سال که این درس را امتحان میدادم، نمره من از بدترین نمرات بود.»
در سال 1966 نزار با پول تو جیبی خود اولین دفتر شعرش را منتشر کرد. نام این دفتر «قالت لي السمراء» (آن زن سبزه به من گفت) بود. نزار هیچگاه سمت وکالت نرفت. قبانی به زبانهای فرانسه، انگلیسی و اسپانیولی مسلط بود و نماینده دیپلماتیک سوریه بود. او از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۹۹ بیش از بیست سال این شغل رسمیاش بود و به او این فرصت را داد تا در شهرها و کشورهای مختلف زندگی کند. نزار در کتاب داستان من و شعر دربارهی این تجربهاش مینویسد: «بیشتر اشعارم را به سفر مدیونم اگر مانند میخ خیمه در خاک وطنم فرو مانده بودم چهره شعرم به چه حالتی درمیآمد.» و «ازدمشق دور افتادم. زبانهای دیگری آموختم؛ اما الفبای دمشقیام چسبیده به انگشتان، گلو و جامههایم. همان کودکی ماندم که آنچه در باغچههای دمشق از نعناع، نیلوفر و نسترن بود، هنوز در کیف دستی خود دارد. در هر مهمانخانه جهان که رفتم دمشق را با خود بردم و با او روی یک تخت خوابیدم.»
نزار قبانی دو بار ازدواج کرد. اولین همسر او زنی دمشقی از «آل بيهم» به نام «زهره» بود. حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای «توفيق» و «هدباء» بود؛ اما ازدواج آنها دوام پیدا نکرد و آنها در سال ۱۹۷۰ میلادی از یکدیگر جدا شدند. «بلقيس الراوی» همسر دوم نزار بود. زنی عراقی که عربی تدریس میکرد. نزار بلقیس را عاشقانه دوست داشت و او مخاطب اغلب شعرهای عاشقانه نزار است. عمر این رابطه هم زیاد نبود و بلقیس در بمبگذاری سفارت سوریه در سال ۱۹۸۱ میلادی در بیروت کشته شد. «زینب» و «عمر» فرزندان نزار از بلقیس هستند. بعد از درگرفتن جنگهای داخل لبنان، بلقیس در حادثهی بمبگذاری جلوی سفارت عراق در بیروت کشته شد. نزار در زندگی خود سختیهای زیادی کشید. خودکشی خواهرش به دلیل ناکامی عشقی، مرگ پسر نوجوانش بر اثر بیماری قلبی و بعد هم مرگ همسرش در زندگی و اشعار او تاثیر گذاشت. نزار بعد از مرگ همسرش به سوئیس و از آنجا به فرانسه رفت. نزار قبانی بعد از مدتی به لندن رفت و تا آخر عمر انجا ماند. او در ۳۰ آوریل ۱۹۹۸ در لندن از دنیا رفت.
موضوعی که بیشتر اشعار نزار قبانی را در بر گرفته زن و عشق است. در دورهای که جامعهی مردسالار عرب شعر گفتن و حرف زدن از موضوعات و مسائل زنان ساختارشکنی و تابو به حساب میآمد. قبانی خود را آماده کرده بود تا پا در جهانی فراتر از مرز جامعهی خود بگذارد. او همهی سختیهای این مسیر قبول کرد و میدانست که تهمتها و ناسزاهای زیادی نصیب او خواهد شد و از مرگ هم ترسی نداشت. او در این راه همهی خودش و اشعارش را وقف عشق کرده بود؛ اما قبانی تنها «شاعر عشق و زن» نبود. او با اشعار خود در زمینهی میهن و وطنپرستی نشان داد که شاعر عاشق حالا بهعنوان شاعر وطنی و مبارزی خشمگین هم برای جامعهی عرب است. بعد از شکست اعراب از اسرائیل در ژوئن 1967 موج جدیدی در شعر عرب به وجود آمد که سرودههای آن با عناوین «حزیرانیه» یا «سرودههای ژوئن» معروف شد. وضعیت جامعه بهقدری ناامید و غمگینانه بود که احساس حقارت عجیبی بین اعراب پدید آمد. در این زمان نیاز مردم به شعرهای حماسی بیش از قبل احساس میشد. اشغال پارهای از وطنش برای او بسیار سنگین و سهمگین بود. او خشم و خروش خود را در اشعارش به شکل بیسابقهای بیان کرد. شعر معروف «هوامش علی دفتر النکسه» نتیجهی این تأثر عمیق و دردناک او بود که با لحن تلخی سروده بود. بااینکه بعضی از مخالفان ابراز کردند که قبانی نباید شعر اجتماعی بسراید و او تنها شاعری است که در وصف عشق مینوسید اما او با این اشعارش برای عشق بزرگتری یعنی وطن خود شعر گفت و جهان عرب را تحت تاثیر قرارداد.. قبانی وارد هیچ حزب و دستهی سیاسی نشد. او حتی اشعاری که برای زن میسرود را هم سیاسی میدانست و میگفت: «سیاست در همهی امور وجود دارد. علاقهی ما به زن، عین سیاست است و در علاقهی ما به سیاست، عشق و دوست داشتن نیز وجود دارد». ازنظر او شعر چه سیاسی باشد چه عاطفی پدیدهای انقلابی است. حجم مخالفتها در این زمان به قدری شد که عدهای علیه او جنجال به پا کردند و پای سازمانهای امنیتی هم میان آمد. به این ترتیب شاعر عشق و زن بعد از شکست حزیران سال 1967 میلادی به شاعری اجتماعی و سیاسی تبدیل شد.
قبانی وارد هیچ حزب و دستهی سیاسی نشد. او حتی اشعاری که برای زن میسرود را هم سیاسی میدانست و میگفت: «سیاست در همهی امور وجود دارد. علاقهی ما به زن، عین سیاست است و در علاقهی ما به سیاست، عشق و دوست داشتن نیز وجود دارد». ازنظر او شعر چه سیاسی باشد چه عاطفی پدیدهای انقلابی است. او در دفتر خاطراتش دربارهی شعر پر سروصدای «هوامش علی دفتر النکسه» مینویسد: «همه چیزهایی که در جنگ شکست بر میدارد، قابل جبران است: هواپیماها، تانکها، رادارها و خودروهای نفربر، تنها دلشکسته است که ترمیم نمیپذیرد و به هم پیوستن آن ممکن نیست. شعر من با عنوان «حاشیهای بر دفتر شکست» بیانیهای بود شامل رد و معارضة من. من شعر یاد شده را در حالت بیماری و هذیان سرودم که انگشتانم در اختیارم نبود. این شعر از لحاظ شکل و قالب با هیچ یک از سرودههای گذشتهام، شباهتی نداشت و مثل خود من پریشان و پراکنده، چون خاکستر ققنوس بود.»
۱۳۸۴ – باران یعنی تو برمیگردی
۱۳۸۴ – بیروت، عشق و باران
۱۳۸۶ – عشق پشت چراغ قرمز نمیماند
۱۳۹۳ – نزار قبانی، عاشقانه سرای بیهمتا
۱۳۵۶ – داستان من و شعر
۱۳۸۰ – بلقیس و عاشقانههای دیگر
۱۳۸۳ – در بندر آبی چشمانت
۱۳۸۴ – تا سبز شوم از عشق
۱۳۸۸ – صد نامهی عاشقانه
۱۳۹۲ – گنجشکها ویزا نمیخواهند
۱۳۹۳ – ماهرانه بازی کردم؛ این هم کلیدهایم
۱۳۹۴ – عشق ما روی آب راه میرود
۱۳۹۷ – کوچ پنجرهها
۱۳۹۷ – به بیروت با عشق
قصاید خشم برانگیز و دمشق- 1384
بانوی من
اگر دست من بود
سالی برای تو میساختم
که روزهایش را
هرطور دلت خواست کنار هم بچینی
به هفتههایش تکیه بدهی
و آفتاب بگیری!
و هرطور دلت خواست
بر ساحل ماههای آن بدوی.
بانوی من
اگر دست من بود
برایت پایتختی
در گوشهی زمان میساختم
که ساعتهای شنی و خورشیدی
در آن کار نکنند
مگر آنگاه که
دست های کوچک تو
در دستان من آرمیدهاند.