رسول یونان نویسنده، مترجم، شاعر و نمایشنامه نویس در سال 1348 در ارومیه به دنیا آمد. او در زمینه فیلمسازی فعالیت داشته و کارگردانی چند تئاتر نیز در کارنامه هنری او به چشم میخورد. او اکنون ساکن تهران است. رسول یونان را میتوان یک کافه گرد واقعی دانست. او عاشق کافه نشینی بوده و اکثر کافههای تهران را به خوبی میشناسد. اگر کسی از دوستداران رسول یونان علاقمند باشد با او دیدار داشته باشد با مراجعه به خیابان کریمخان زند به راحتی میتواند او را پیدا کند. او فردی پیشرو است و خود را به راحتی با شرایط وفق میدهد. محیط شعرها، داستانها، و نمایشنامههای او کاملا با شرایط کنونی جامعه پیش میرود. به عقیدهی او زمان برای کسی متوقف نمیشود و باید با آن رو به جلو حرکت کرد.
رسول یونان معتقد است آثار او از دنیای واقعی الهام گرفته شده است. او از تجربه زیستهی خود برای خلق شعر و داستانهایش بهره میگیرد. او زبان را شکل نوشتاری زیست هر انسان و بازتاب دهندهی تجربیات فرد میداند. رسول یونان یکی از دنبال کنندگان داستان کوتاه کم حجم در بین نویسندگان ایرانی است. در این سبک از نوشتهها داستانهای کوتاه از 0 تا 55 کلمه تشکیل شدهاند. رسالت این داستانها تاثیر گذاری عمیق و درگیر نمودن ذهن مخاطب است. در واقع این داستانها باید در ذهن خواننده ادامه پیدا میکند. ایدهی اصلی شعرهای رسول یونان مانند داستانهایش از مردم گرفته شده است. شعرهای او مضامینی اجتماعی با چاشنی طنز دارد.
اولین مجموعه شعر رسول یونان در سال 1376 منتشر شد. از دیگر کتابهای شعر او میتوان به کتابهای «کنسرت در جهنم»، «روز بخیر محبوب من»، «من یک پسر بد بودم» و «پایین آوردن پیانو از پلههای یک هتل یخی » اشاره کرد.
شعری از کتاب کنسرت در جهنم:
این شهر...
این شهر
شهر قصه های مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبی ندیده ام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد.
رسول یونان تاکنون چندین مجموعه شعر را از زبان ترکی به فارسی برگردانده است. علاوه بر این منتخب شعرهای آثار او دفتر شعر رسول یونان با عنوان «رودی که از تابلوهای نقاشی میگذشت» توسط واهه آرمن به زبان ارمنی ترجمه شد و در تهران به چاپ رسید. بخشی از شعرهای او نیز به ترکی ترجمه شده است. شعر زیر ترجمهی فارسی قطعهای ترکی از کتاب «آتلار و باشقا ایشیقلار» است:
تلفن
سالهاس
تلفنی در جمجمهام زنگ میزند
و من
نمیتوانم گوشی را بردارم
سالهاست شب و روز ندارم
اما بدبختتر از من هم هست
او
همان کسیست که به من زنگ میزند!
***
تئلفون
ایللردیر
بیر تئلفون بئینیمده زنگ چالیر
اونو گؤتوره بیلمیرم
ایللردیر
نه گئجهم وار
نه گوندوزوم!
آمما مندن یازیغی دا وار
او، منه تئلفون آچاندی!
***
رسول یونان مجموعه داستانهای کوتاه و کم حجم خود را داستانک نامیده است. برخی از آثار او در این زمینه «احمق ما مردهایم»، «کلبهای در مزرعهی برفی»، «فرشتهها» و «دیر کردی ما شام را خوردیم» اشاره کرد.
در مجموعه داستان «احمق ما مردهایم» میخوانیم:
وقتی مشمول عفو عمومی شد دیگر پیر شده بود. آزادی به دردش نمیخورد. شهر ها و آدم ها را دیگر نمیشناخت حتی نمیدانست كجا باید برود و با چه كسی ارتباط برقرار كند. هنگامی كه خواست از در اصلی زندان بیرون برود، ناگهان دست هایش را دور گردن نگهبان انداخت و آن را فشرد. كمی بعد دوباره به زندان برگشت، با زخم هایی بر صورت و لبخندی بر لب.
یکی دیگر از آثار تالیفی رسول یونان، نمایشنامه نویسی است. کتابهای « سنجابی بر لبه ماه»، «یک بعد از ظهر ابدی» و «گندمزار دور» از آثار او در این زمینه است. او تجربهی بازیگری را در کارنامهی هنری خود دارد. او در اولین تجربه بازیگری خود نقش یک مضنون به قتل را بر عهده داشت.
خیابان عوض شده بود، نوازنده ی نابینا در پیاده رو بهتر از همیشه ساکسیفون میزد. نئون ها در ویترین مغازه ها دیگر کسالت بار نبودند مرد فکر کرد راه خانه اش را اشتباه آمده است و گرنه در عرض چند ساعت، خیابان نمیتوانست این قدر تغییر کند. نگاهی به تابلوی خیابان انداخت. اما دید اسم خیابان همان است که بود. به فکر فرو رفت...
دنیا و این همه زیبایی!
باورش نمیشد
مرد عاشق شده بود و نمیدانست.