0
شاهرخ مسکوب

معرفی کتاب‌های شاهرخ مسکوب

نویسنده

شاهرخ مسکوب کیست؟

«شاهرخ مسکوب»، یکی از آن چهرهn>‌های ماندگار غریب و رنج‌دیده‌ی ادبیات ایران است. او اندیشمند و نویسنده‌ی بزرگی است که چه در ایران و چه دوران مهاجرتش به فرانسه، زندگی تلخ و پرفراز و نشیبی داشته است. مسکوب یکی از بزرگ‌ترین شاهنامه‌پژوهان ایران شناخته می‌شود.

مسکوب در طول زندگی خود، علاوه‌بر این که نویسنده و پژوهش‌گر بزرگی بود، در فعالیت‌های سیاسی دوران هم شرکت می‌کرد. تاجایی که پیش از وقوع انقلاب از سمت دولت وقت، دو بار دستگیر شد و به زندان افتاد. هرچند دستگیری او مدت زیادی طول نکشید و بار اول تنها بیست و چهار ساعت و بار دوم یک ماه در زندان بود. با این حال اسارت و زندان واقعی برای مسکوب، جامعه‌ای بود که در آن زندگی می‌کرد و تلاش‌هایش برای بهبود وضعیت اجتماعی و سیاسی مردم به نتیجه نمی‌رسید. خودش می‌گوید «ما ایرانی‌ها مردمی هستیم که پرسش نمی‌کنیم، در عوض پاسخ همه چیز را داریم. اهل دین و شیفته ایمانیم، نه مرد فلسفه و تفکر». برای کسی مثل مسکوب دیدن جهل و بی‌خبری مردم رنجی بود که او را بی‌تاب می‌کرد. او با امید به ایجاد به تغییر در اندیشه و زندگی مردم می‌نوشت. فعالیت‌های سیاسی‌اش هم دستاویزی بود تا شاید به وسیله‌ی آن بتواند تغییری ایجاد کند. اما پس از وقوع انقلاب، شرایط مسکوب از پیش هم سخت‌تر شد. او حالا دیگر حتی نمی‌توانست عقاید و افکارش را بنویسد و منتشر کند. «در ایران آدم حس می‌کند همه چیز عوض شده و با این همه یک چیز عوض نشده، یک چیزی که نمی‌دانم چیست، ولی حس می‌شود که هست و مثل همیشه است». پس با دل‌شکستگی کشور را ترک کرد و در مدرسه‌ی مطالعات اسلامی پاریس مشغول به کار شد. وقتی این مدرسه هم تعطیل شد، مسکوب مجبور شد در عکاسی خواهرزاده‌اش کار کند. و این یکی از دردناک‌ترین دوران زندگی این مرد بزرگ و فرهیخته است. شرایط دردناک و سخت زندگی مسکوب در این دوران خیلی از دوستان و چهره‌های ادبی ایران را متاثر کرده بود.

دانلود کتاب های شاهرخ مسکوب

شاهرخ مسکوب دانش بسیار غنی و بالایی از زبان فارسی داشت و عاشق این زبان بود. همان‌طور که خودش می‌گوید «ایرانی بودن با همه‌ی مصیبت‌ها به زبان فارسی‌اش می‌ارزد. من در یادداشت‌هایم آرزوی زبانی را می‌کنم که وقتی از کوه صحبت می‌کند به سختی کوه باشد و وقتی از جان یا روح، از سبکی به دست نتواند آمد». این یکی از زیباترین و زنده‌ترین توصیفاتی است که تاکنون کسی از زبان فارسی بیان کرده است. او با دانش بالایی که از این زبان داشت، نمونه‌های بی‌بدیلی از نقد شاهنامه خلق کرده است. مسکوب در این آثار، مسائل حاشیه‌ای و ملال‌آور سایر منتقدان و صاحب‌نظران را تکرار نکرده است. او نگاه جدید و دقیقی به شاهنامه و روایت‌های آن دارد و هرچه که خودش حس کرده و دریافته نوشته است.

«مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار»، «سوگ سیاوش» و «ارمغان مور» آثار این نویسنده در نقد شاهنامه هستند. چیزی که تقریبا تمام منتقدان به آن معتقدند، این است که در تمام این کتاب‌ها، رد پای مرگ دیده می‌شود. و مرگ همان چیزی بود که مسکوب همیشه از ابتدای زندگی با آن درگیر بود. همان‌طور که خودش می‌گوید «ترس از مرگ زندگی را تباه می‌کند. آدم ترسو را در زندگی به طرف مرگ به اسیری می‌برند. اما آگاهی به مرگ چیز دیگری است، شدت زیستن را بیشتر می‌کند و سبب می‌شود که آدم مرگ آگاه، هر لحظه را شدیدتر و علی‌رغم مرگ زندگی کند». او در کتابی مثل شاهنامه دنبال پیدا کردن راز جاودانگی بود. برای او مساله این بود که چطور می‌توان دیگر وجود نداشت، اما همچنان زنده بود. او این راز را در داستان‌های شاهنامه جست‌وجو می‌کرد. اسفندیار، سیاوش، سهراب، همه قهرمانانی بودند که بر سر انتخاب‌هایی خودخواسته زندگی خود را از دست دادند. او در پی این سوال بود که آیا نمی‌شد با انتخاب‌های دیگر، زنده ماند و زندگی کرد. معنای چنین مرگ‌های خودخواسته‌ای برای مسکوب سوالی مبهم و گنگ بود. هرچند با زندگی و سرنوشت غریبی که این نویسنده داشت، خودش هم یکی از همان قهرمان‌هایی است که قضا و قدر و اختیار او را به غربت و گمنامی کشاند. پیوستن او به گروه مبارزان حزب توده، آغاز فروپاشی مردی بود که می‌توانست با قلم و کاغذش ملتی را متحول کند. او در پیوستن به توده تنها نبود؛ «سیاوش کسرایی»، «نجف دریابندری» و «محمدجعفر محجوب» کسانی بودند که به امید به تغییرات در ساختار کشور، وارد توده شدند و درنهایت جز سرخوردگی و تبعید چیزی نصیبشان نشد. تاجایی که دریابندری چنین تصمیماتی را «خام و اقتضای جوانی» تعریف می‌کند.

مسکوب از آن نویسنده‌هایی بود که یادداشت‌‌های روزانه‌ی منظمی می‌نوشت. این یادداشت‌ها در کتاب‌های «روزها در راه»، «سوگ مادر» و «کارنامه‌ی ناتمام» منتشر شده‌اند. البته کارنامه‌ی ناتمام سهم بیشتری در شرح زندگی و احوالات این نویسنده دارد. در این آثار مسکوب خود و زندگی‌اش را به چالش کشیده است. او روزهای زندگی خود را از همان کودکی مرور می‌کند تا به بزرگسالی و دوران سقوط شاه و وقوع انقلاب می‌رسد. او سوالاتی از خود می‌پرسد که نشان می‌دهد، این مرد بزرگ، حتی در سال‌های پایانی زندگی هم دست از جست‌وجوی حقیقت برنداشت. سرانجام شاهرخ مسکوب، غریب و رنج‌دیده، در سال 1384 و در سن 81 سالگی در پاریس از دنیا رفت. آثار و اندیشه‌ی این نویسنده‌ی بزرگ، آینه‌ی تمام‌نمای شرح زندگی و وضعیت اندیشمندان و روشنفکران مهاجر و از وطن‌رانده‌شده است.

از شاهرخ مسکوب بشنوید

مشاهده بیشتر