«مهاجرت همانند خوردن یک قهوهی تلخ است؛ یعنی در عین تلخی، آرامبخش نیز هست چرا که مهاجر برای مهاجرتش دلیل داشته است. شخص مهاجر اما میتواند شکری باشد که در قهوه حل میشود و از تلخی قهوه کم میکند.» عالیه عطایی نویسندهی فارسی زبان اهل افغانستان به گفتهی خودش تمام تلاش خود را کرده است تا علیرغم تمام تعصبی که بر فرهنگ اجدادش دارد، به عنوان یک مهاجر حل شود. او در تازهترین اثر خود چشم سگ، حضور افغانها در ایران را به عنوان یک تجربهی دوگانه، تعلق به دو خاک روایت میکند.
مجموعه داستان چشم سگ عنوان سومین اثر داستانی به قلم عالیه عطایی است. این کتاب دارای 7 داستان کوتاه است که نویسنده برای بعضی از آنها جوایزی کسب کرده است. داستانهای این مجموعه به ترتیب عبارتاند از: «شبیه گالیله»، «پسخانه»، «شب سمرقند»، «ختم عمه هما»، «سی کیلومتر»، «اثر فوری پروانه» و «فیل بلخی». این کتاب اولین بار در سال 1398 از سوی انتشارات چشمه راهی بازار نشر شد و تا امروز با استقبال خوبی از سوی علاقهمندان رو به رو شده است.
فضای رئالیستی قصههای این مجموعه در کنار شخصیتپردازی ملموس آن جهان قصههای عطایی را به خواننده نشان میدهد. سوژههای او مردمان افغان ساکن تهران هستند که هر کدام به شکلی بین هرات و تهران در عبور هستند. در وهلهی اول میتوان گفت نویسنده نوعی اضطراب و ناامنی را در جغرافیای داستانهای خود ترسیم میکند. مخاطب در طی خواندن کتاب چشم سگ با جهانی بیرحم و مبهم رو به رو میشود. جهانی که آدمهای آن برای دستیابی به زندگی خوشتر به کارهایی عجیب دست میزنند. در هرکدام از این داستانها میتوان مناسبات خاص را به شکل شهری و مدرن پیدا کرد و گفت عطایی جزو نویسندگانی است که داستانهایش را از دل زیست و تجربههای مهاجرتی خود میسازد.
داستانهای چشم سگ روایت مهاجرت مردمان افغانستان و تاثیرِ تغییر اقلیم در زندگی آنهاست. عطایی در این داستانها گروههای مختلفی از مردم افغان را نشان میدهد که هر کدام با وضعیت اقتصادی خاص خود، مهاجرت را به شکلی متفاوت معنی میکنند. بعضی از آنها افراد مرفه با وضعیت خوب اقتصادی هستند و بعضی از آنها برعکس، افرادی هستند که غربت برایشان جز سختی و آوارگی نبوده است.
شناخت نویسنده از آداب و رسوم هر دو کشور و تسلط بر ادبیات فارسی و واژگان خاص افغانی، خواننده را جایی میان مرز قرار میدهد. لحن نویسنده در داستان جسورانه و پر صلابت است و عبارات و کلمات آن و جملهها کوتاه و در عین حال کوبنده هستند. مرزی که در آن میتوان با آدمهایی آشنا شد که دنیای نابسامان امروز، جنگ و ناامنی آنها را وادار کرده تا خانه و کاشانهی خود رها کنند و در اجتماعی دیگر قدم بگذارند.
عالیه عطایی بهعنوان یک نویسندهی زن موفق فارسی زبان، در چشم سگ نگاه ویژهای به زنان داشته است. او به خوبی در داستان شب سمرقند تلفیق حسهای مختلف یک زن را به عنوان مهاجری افغان ترسیم میکند.
برای درک و شناخت مشکلات، رنجها و دغدغههای مردمان مهاجر به ویژه مردم افغان، خواندن کتاب چشم سگ عالیه عطایی انتخابی متفاوت و تاثیرگذار است. برای خرید نسخهی الکترونیک کتاب چشم سگ از این صفحه اقدام کنید.
عالیه عطایی نویسندهی اهل کشور افغانستان است که در ایران بزرگ شده است. او از دانشگاه هنر تهران مدرک تئاتر گرفته است و در حوزهی نگارش نمایشنامه و فیلمنامه نیز فعالیت دارد. عالیه عطایی را میتوان روایتگر مرزها دانست. عالیه عطایی در خانوادهی افغانستانی مهاجر است که سالها در مناطق مرزی ایران و افغانستان زندگی کرده است. او تجربهها و حسهای زیستهی خود را به عنوان یک افغان ساکن ایران در داستانهایش منعکس کرده است. او از مهاجرت مردم افغان مینویسد و به خوبی فضای زندگی آنها را در دل شهرهای بزرگی همچون تهران روایت میکند. عالیه عطایی نمایش زندگی شهری و رنج و درد و حسرت شخصیتهای خود را به خوبی نشان میدهد. آدمهای قصههای او مردمانی از نسلها و طبقات مختلف جامعه هستند که بین هرات و تهران در گذر هستند.
عالیه عطایی در کارنامهی ادبی خود جوایز متعددی دریافت کرده است. او برای رمان کافور پوش موفق به دریافت جایزه مهرگان ادب و برنده جایزه ادبی واو، برای رمان متفاوت سال شده است. افتخارات این نویسنده در زمینهی نگارش نمایشنامه نیز قابل ستایش است.
از دیگر کتابهای عالیه عطایی میتوان به کتاب «مگر میشود هابیل قابلی را کشته باشد» اشاره کرد.
اتوبوس میایستد. به زحمت چشمانم را باز میکنم: ایست بازرسی شریفآباد. هنوز نیم ساعت برای خوابیدن
وقت دارم. به آن پهلو میچرخم و چشمانم را میبندم. بغلدستیام تكانم میدهد. مأموری بالای سرم ایستاده و چیزی میگوید. نمیشنوم. گوشم را از زیر روسری در میآورم. به بیرون اتوبوس اشاره میکند. سمعک را توی چمدان گذاشتهام که بیصدا بخوابم. پدر وسواس عجیبی در مورد استفاده از سمعک داشت. آلمانیاش را سیصد هزار تومن گرانتر از چینیاش خریده بود، اما باز هم میگفت «فقط وقتی مجبوری، اون هم زیر مقنعه.»
دانشجوی سال دوم بودم و هنوز کسی نفهمیده بود که نمیشنوم.
در واقع اگر سمعک بگذارم میشوم کمشنوا، وگرنه گوش چپم کلا نمیشنود. دانشگاه که قبول شدم آقای ابطحی، رانندهی اتوبوس، آشنای بابا درآمد و قرار شد ماهی یک بار از تهران به بیرجند و از بیرجند به تهران را با هم برویم و هوایم را داشته باشد. مسیر زمینی تهران به بیرجند، با در نظر گرفتن توقف ناهار و شام و نماز، سرجمع بيست و دو ساعت بود. هفتهی دوم شروع ترم بود. جلو آبخوری، داشتم لیوان را پر میکردم که پاسر سماوات سمعک را دید. برای دانشجویان هنر گذاشتن مقنعه اجباری نبود و همین کار را خراب کرد: گوش چپم از شال بیرون افتاده بود. یاسر سماوات بچهی کرج بود و تا حدودی تهرانی محسوب میشد؛ پرادا و شلوغ. با خودم گفتم یاسر سماوات که فهمید، یعنی همهی دانشکده فهمیدهاند! گوش به زنگ بودم ببینم کی بچهها را خبر میکند. سه روز بعد گفت «مرجان، می آی بریم سینما؟ سینما فرهنگ تارکوفسکی گذاشته لامصب».
از اتوبوس پیاده میشوم، یک پسر افغان کنار مأمور ایستاده که صورتش را میبینم، صدایش را نمیشنوم، ولی دارد حرف میزند. از حالت مغولی چشمهاش میفهمم که افغان است. در بیرجند که زندگی کنی، به خوبی افغانی را از ایرانی تشخیص میدهی. نکند اینها فکر کردهاند من هم افغانم؟
مأمور به در ورودی پاسگاه اشاره میکند؛ دری سبزرنگ و آنقدر بزرگ که کامیون هم از آن رد میشود. زنی دم در تحویلم میگیرد و به داخل ساختمان اشاره میکند. گیج و خوابآلودم. احتمالا نزدیک نماز عصر است. شاید هم اذان دادهاند و من خواب بودهام. داخل ساختمان راهرو درازی است با درهای کرم رنگ.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب چشم سگ اثر عالیه عطایی بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی مجموعه داستان کوتاه میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 888.۲۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 149 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۵۸:۰۰ |
نویسنده | عالیه عطایی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۹/۰۲/۲۸ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 42,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
چشم سگ هم از جهت سوژه و هم از جهت فضا و زبان قابل توجه است. کار بدیع عالیه عطایی این است که در عین بیوطنی بعضی شخصیتهای داستانش، یک وطن جدید را بازتعریف میکند. وطنی که گسترهاش تمام فلات ایران را در برمیگیرد. یک سر در بلخ و سمرقند و سری دیگر در منتهی الیه غربی این فلات
اگه بخوام رو راست باشم باید بگم واقعا ضعیفه ، یه اشاره کوچیک میکنم شاید براتون مفید باشه ، در داستان دوم یه جای داره میگه لاله زن حسودی نیست و دلیلش اینه که درس خونده است و نقاشه !!!! چرا انقدر شعور مخاطب رو پایین تصور میکنید !!!
موقع خوندن این کتاب داستانها و فضای جدیدی رو تجربه کردم. یه جور رمز و راز داستانها رو پر کرده که باعث میشه شبیه هیچ زندگی عادی و روزمره ای نباشن. من که از خوندنش لذت بردم. یه جاهایی البته دچار تکرار میشه که کاش نمیشد.
توقع خیلی بیشتری داشتم اما متاسفانه با یه مجموعه داستان معمولی روبرو بودم. یکی دو تا از داستان ها قوی تر بود و کشش ببشتری داشت بقیه بخصوص داستان اخر اصلا خوب نبود.
افغانی های زیادی در ایران زندگی میکنن که ما هیچ وقت نمیتونیم دنیا رو از دید اونها ببینیم. این کتاب زیبا کمک میکنه با دنیای اونها بیشتر آشنا بشیم. برای من که جالب و خاص بود.
در مقایسه با مردن با گیاهان دارویی که بیشتر از یک پنجم کتاب رو نتوستم براش وقت بذارم، این کتاب با ایدههای ساده و بکر چند پله بالاتره. من که دوستش داشتم. مجموعهی خوبیه
بسیار عالی . بسیار بسیار عالی . داستانهایی سرراست ، خودمانی ، صمیمی و واقعی . بدون اغراق و ادا ... بدون حشو و زواید . واقعا عالی . و ممنون از خوانش عالی خانم کرامتی
خیلی لذت بردم. روان ، گیرا و لذتبخش نگارش شده. محتوای این کتاب نوری به نقاط تا ریک و دیده نشده حضور افغان ها در ایران میتاباند.
بسیار جذاب بود لذت بردم.روابط افغانها با ایرانیها رو از زاویه های خیلی جالبی تعریف کرده بود صدای افغانی خانم کرامتی هم محشر بود
نکته مثبت این کتاب اینه که خواننده رو میبره به سمت فکر کردن درمورد همهی تمایزهایی که بین ایران و افغان قائل میشیم