آملی نوتومب از آن دست نویسندههایی است که با قصههای تامل برانگیز خود خواننده را درگیر فضای داستان متفاوت خود میکند. او در کتاب نامهای بیجنسیت قصهی فردی را روایت میکند که جنسیت مشخصی ندارد و این خود دلیل بروز بعضی تناقضات روحی در او میشود.
دومینیک زنی بیست و پنج ساله است که در تراس کافه نشسته و از آفتاب ملایم ماه سپتامبر لذت میبرد. مردی به نام کلاد که مدتی است از یک رابطه بیرون آمده، به او خیره شده و چند لحظه بعد او را به صرف یک نوشیدنی دعوت میکند. کمی بعد کلاد به دومینیک میگوید که قصد دارد شرکتی در پاریس تاسیس کند و ماجرا آغاز میشود.
نام های بی جنسیت عنوان رمانی فرانسوی است که آملی نوتومب آن را در سال 1967 نوشته است. این رمان در ایران با ترجمه محمد جواد کمالی از سوی انتشارات قطره منتشر شده است. آملی نوتومب این رمان را با الهام از نمایشنامه کمدی و موفق «زن خاموش» اثر بن جانسون نوشته است. بن جانسون نمایشنامه نویس انگلیسی و از دوستان نزدیک ویلیام شکسپیر بود.
نوتومب از همان ابتدای داستان شروع به معرفی شخصیتهای داستان میکند و خواننده با شروع قصه کمکم به بطن داستان وارد میشود. در ابتدای کتاب با شخصیت دومینیک آشنا میشویم. زنی جوان و مستقل که منشی یک شرکت واردات صادرات است و عاشق مردی به نام کلاد میشود که نسبت به او بی اعتماد است. دومینیک بلافاصله از کلاد خوشش نمیآید اما پدر و مادرش کلاد راتایید میکنند و از نظر آنها کلاد مرد خوبی است. مدتی بعد کلاد از دومینیک تقاضای ازدواج میکند و دومینیک میپذیرد. به این ترتیب آنها برای شروع یک زندگی ایده آل عازم پاریس میشوند. در این رابطه، کلاد نقش یک مرد بلند آوازه را بازی میکند که همسری فوقالعاده دارد.
پس از مدتی دومینیک و کلاد صاحب دختری میشوند و با پیشنهاد کلاد نام او را اپیسین (Épicène) میگذارند. نامی که همانند نامهای پدر و مادرش متعلق به جنسیت خاصی نیست و به عنوان این رمان معنای کاملی میبخشد. این نام که در لغت به معنای خنثی نه زن و نه مرد است بعدها داستانی عجیب را رقم میزند. بعد از تولد اپیسین، کلاد بدون توجه به مخالفتهای دومینیک او را برای بارداری مجدد تحت فشار میگذارد. در حقیقت، دومینیک بدون اینکه خودش بداند بخشی از نقشه بزرگ و دراز مدت کلاد برای یک انتقام جویی است. در واقع این رمان علاوه بر کشش داستانی با لایههای پنهان روانشناختی خود مخاطب را درگیر میکند.
کلاد دائما دختر و همسرش را تحت فشار قرار میدهد و از آنها سوء استفاده میکند. او یک والد سمی برای فرزندش است. اپیسین کوچک رفته رفته از پدرش بیزار میشود و در پنج سالگی میگوید: «من بابا رو دوست ندارم». او کودک باهوشی است و سریعا متوجه میشود پدرش نسبت به او بی علاقه است و مادرش را نیز بازی میدهد. در مقابل کلاد این اتهامات را نمیپذیرد و اپیسین سعی میکند تا جایی که میتواند از خودش در برابر او محافظت کند؛ اما دلیل رفتارهای ناخوشایند کلاد چیست؟ این سوالی است که پاسخش را خواننده در طول داستان خواهد فهمید.
در ادامه داستان با شخصیت موروس آشنا میشویم، مردی که تنها میتواند صدای خودش را تحمل کند. موروس در یک خیابان آرام و بی سر و صدا زندگی میکند و پنجرههای خانه را بسته نگه میدارد. او حتی از خدمتکارانش خواسته با حرکات اشاره با او صحبت کنند و راه پلهها را با فرش پوشانده تا صدای پا از آن شنیده نشود. روزی موروس تصمیم به ازدواج میگیرد. او عاشق زن جوانی به نام اپیسین میشود. بعد از ازدواج پرحرفیهای اپیسین موروس را به تنگ میآورد و تقاضای طلاق میکند؛ اما این موضوع زمانی دردناک میشود که موروس رازی را درباره اپیسین و جنسیت او متوجه میشود.
این رمان قصهی تناقضات جامعه امروزی ماست. نوتومب در این رمان با فضاسازی و شخصیتپردازیهای فوقالعاده رمان جدیدی را برای روایت ارائه میکند.
آملی نوتومب نویسنده فرانسوی زبان بلژیکی است که در 9 جولای 1966 در بروکسل متولد شد. او از خانوادهای برجسته است که پدرش یک دیپلمات بوده و دوران نوجوانیاش در سفر به کشورهای مختلفی همچون ژاپن، چین، ایالات متحده، میانمار، لائوس و بنگلادش سپری شده است. نوتومب در 17 سالگی به بلژیک بازگشت تا در رشته زبانشناسی تحصیل کند و در همین رشته نیز فارغ التحصیل شد.
اولین رمان او در سال 1992 و با عنوان «بهداشت قاتل» منتشر شد که یک کتابنامه بسیار طولانی است. این رمان از سوی مخاطبان بسیار مورد توجه قرار گرفت. موفقیت این رمان تا حدی بود که در سال 1999 فیلمی بر اساس آن ساخته شد. همچنین این رمان برنده دو جایزه ادبی رنه فلت (René-Fallet) و آلن فورنیه (Alain Fournier) شد.
پس از موفقیت رمان اول نوتومب تصمیم گرفت تمام وقت خود را به نوشتن اختصاص دهد. آثار او در دو سبک تخیلی و اتوبیوگرافی به چشم میخورد. دومین کتاب او با نام «خرابکاری عاشقانه» که در 1993 منتشر شد یک اتوبیوگرافی است که کودکی نویسنده در چین و اولین تجربه عشقش را توصیف میکند. این ماجراجویی هیجانانگیز تا حدودی نام نوتومب را بر زبانها انداخت. نوتومب با خلق این داستان جایزه ادبی «ژاک شاردون» را از آن خود کرد.
اما 1999 برای نوتومب جهشی بزرگ در کارنامه حرفه ایاش محسوب میشود. در این سال کتاب «ترس و لرز» منتشر شد که تجربیات نوتومب را در ژاپن شرح میدهد. در آن دوران او زنی جوان بوده که در یک شرکت ژاپنی مشغول به کار شده است.
از دیگر کتابهای مهم و موفق نوتومب میتوان به «فرهنگ اسامی خاص روبر»، «اسید سولفوریک» و «نه آدم نه حوا» اشاره کرد. بیشتر این کتابها با الهام از زندگی و تجربیات شخصی او در سفر به سرتاسر جهان نوشته شده است.
آلفرد هیچکاک کارگردان مورد علاقه و تحسین شده آملی است. او نیز همانند هیچکاک که در فیلمهایش حضور کوتاهی داشته، در برخی رمانهای خیالیاش نقش دارد. همچنین نوتومب از سال 2015 عضو آکادمی سلطنتی زبان و ادبیات فرانسه در بلژیک است و پادشاه بلژیک لقب «بارونس» را به او اعطاء کرده است.
تا به حال سه جلد از کتاب های نوتومب الهامبخش ساخت فیلمهای سینمایی شدهاند:
بهداشت قاتل (1999)
ترس و لرز (2003)
نامزد توکیو (2014)
«جنایت کنت نوبل»، «قلبت را به تپش وادار» و «تشنگی» جزو آخرین کتابهای منتشر شده از نوتومب هستند که به زبان فارسی هم ترجمه شدهاند.
دومینیک در تراس کافه مورد علاقهاش نشسته بود و از هوای بعدازظهر روز شنبه لذت میبرد. او آفتاب ماه سپتامبر را دوست داشت، آفتابی که بیآنکه پوستش را بسوزاند، گرمش میکرد. او منشی یک شرکت واردات ـ صادرات بود و به کارش افتخار میکرد. پدرش دریانورد و ماهیگیر بود و مادرش خانهدار. روزی مادرش به او گفته بود: «دختر عزیزم، تو زن مستقلی هستی، آفرین! » دومینیک در بیست و پنج سالگی، با اعتماد به آینده مینگریست. دوره مجردی را ارج مینهاد. عشق به وقتش از راه خواهد رسید. وقتی زندگی بعضی از دوستانش را میدید که متاهل و مادر شده بودند، خوشحال میشد که از آنها تقلید نکرده است. تاهل، چه سرنوشت شومی! متوجه نبود که مردی، در میز مجاور، به او خیره شده است. ـ روز بخیر، دخترخانم. میتوانم شما را به یک نوشیدنی دعوت کنم. دومینیک چیزی به فکرش نرسید که بگوید. مرد سکوت او را نشانه رضایت تلقی کرد؛ آمد و روبه رویش نشست. ـ گارسون! شامپانی! ـ دو گیلاس؟ ـ یک بطری. آن هم از نوع اعلا. خدمتکار شامپانی دوتز آورد و دو گیلاس از آن پر کرد. دختر پرسید: ـ دارید چیزی را جشن میگیرید؟ ـ ملاقاتمان را. شامپانی را نوشیدند. دومینیک تا به حال هرگز شامپانی اعلا ننوشیده بود و از اینکه دید چقدر خوب است، هیجان زده شد. ـ اسمتان چیه؟ ـ کلود؛ و شما؟ دختر در جواب گفت که نامش دومینیک است و پنج سال میشود که منشی شرکت تِراژ است. بعد حرفی نزد، چون از قیافه مرد پیدا بود که گوش نمیدهد. سرانجام پرسید: ـ شما چه شغلی دارید؟ مرد با لحن طفره آمیزِ کسی که نمیخواهد موضوعی را کش دهد، گفت: ـ برای تاسیس یک شرکت عازم پاریس هست. دختر کمی از این مرد میترسید، ولی دلیلش را نمیدانست. با این فکر که خب بالاخره این مرد جوان بوده که نزدیکش آمده است، تسکین گرفت. چه اهمیتی داشت که سرخورده شود؟ ـ شما دلربا هستید، دومینیک.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 667.۸۸ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 114 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۴۸:۰۰ |
نویسنده | آملی نوتومب |
مترجم |