ر شعر فارسی سه بخش عمده را میتوان تشخیص داد: «زبان»، «موسیقی» و «نقاشی» که معمولاً به «نقاشی» تصویر هم میگوییم.
اما مشخصهی اول شعر کلاسیک فارسی از نظر شکل بیرونی، داشتن مصراعهای متساویست. این باعث میشود که بتوان شعر کلاسیک را در قالبهای منظم نوشت. تساوی مصرعها بیشتر در مورد سیلابهای کلمات است اما همین باعث میشود که تقریباً از نظر نوشتاری نیز مصرعها مساوی باشند. در نتیجه به هر دیوان کلاسیک که نگاه کنیم با شکلهای منظم شعر روبهرو میشویم.
مشخصهی دوم شعر کلاسیک موسیقی آن است که به وزن یا ریتم تقلیل یافته. تعریف ریتم در دنیای موسیقیست. شعر همسایهی دیوار به دیوار موسیقیست. میتواند به این همسایه نزدیک یا از آن دور شود اما اگر آنقدر دور شد که صدای همسایه یعنی آوای موسیقی در خانهی شعر شنیده نشد آنگاه شعر دچار مشکل میشود. از سوی دیگر، شعر رقص واژههاست، این رقص میتواند تند یا آرام باشد اما اگر واژهها کاملاً آرام بنشینند و هیچ نوع تحرکی از خود نشان ندهند، شعر چندان به دل نخواهد نشست. وزن یا موسیقی شعر، شاخهای از ادبیات است که استادان کلاسیک به آن عروض میگفتند.
شعر دارای نبض درونیست. بهراحتی میتوان ریتم هر شعر را پیدا کرد. هنگام خواندن شعر کلاسیک فارسی میتوان همراه با «هجاهای» کوتاه و بلند کلمات و «زیر و بم» کردن صدا و «تند یا کند» خواندن شعر یا «تکیههای کلمات» دستها و بدن را حرکت داد و ضرب گرفت، یا با صوتواژه موسیقی آن را تقلید کرد. این همان است که به آن وزن میگوییم. در وزن احساسی از زیبایی پدید میآید. بعد از حملهی اعراب بخشی از موسیقی به شعر پناه برد و قسمتی هم داخل گلهای قالی مخفی شد.
مهم این است که وزن مانند طبل، وظیفهی اجرای ریتم موسیقی را بر عهده میگیرد و شعر را به زیر مهمیز نظم میکشد. به همین اعتبار آن را نظم میخواندند که وجه روبهرویش نثر بود. استادان کلاسیک به نشان دادنِ ضربِ درونیِ شعر تقطیع میگفتند.
کلمات در فارسی از دو نوع هجای کوتاه یا بلند ساخته شدهاند. به کلمهی «توانا» دقت کنیم. اگر این کلمه را بخش کنیم میبینیم سه قسمت دارد:
تـَ - وا - نا
اما این سه قسمت طولهای مختلف دارند. چشمهای خود را ببندیم تمرکز کنیم و با صدای بلند بگوییم «توانا». آیا احساس نمیکنید که این سه بخش نسبت به هم کوتاه و بلند هستند؟ شما «تـَ» را کوتاهتر بیان کردید اما دو بخش «وا» و «نا» را کشیدید. خانلری در مورد کمیت هجاها بر اساس نتیجهی اندازهگیری در آزمایشگاه مینویسد «... همیشه مقدار هجای بلند دو برابر هجای کوتاه است».
عروضدانان الگوی ریتم شعر را نشان میدهند، یعنی بر اساس ترتیب هجاهای بلند و کوتاه وزنِ عروضی "نظم" را در مییابند.
آنچه تاکنون غیر موسیقیدانان در مورد وزن شعر فارسی گفتهاند نیاز به بازنگری دارد و باید تأثیر عاملهای موسیقایی مانند میزان، تغییر سرعت گویش برخی کلمهها، سکوتها، توقف لحظهای، فرود، حالت، کیفیت صدای قرائتکننده، ضربهای سکوت قبل از شروع خواندن شعر و چندین عامل موسیقایی دیگر را با دقت مشخص کرد تا بتوان وزن کامل را ارائه کرد. کسانی که شعر را خوب و زیبا میخوانند بدون دانستن ریزهکاریها، ناخودآگاه در پیروی از موسیقی درونی خود، آن را رعایت میکنند.
قوانین وزن شعر کلاسیک فارسی یا همان عروض بهقدری پیچیده و سنگین است که جز تعداد اندکی عروضدان، هیچ کس مسلط به همهی آن نیست. قضیه آنقدر آزاردهنده است که شاعر بزرگی چون مولوی فریاد کشیده «مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا». از طرف دیگر اختیار شاعر در تغییر کامل وزن اندک است و شاعر ناگزیر میشود وزنی را که در مصرع اول انتخاب میکند تا آخر حفظ کند.
اما باید توجه داشته باشیم که شعر خوب، موجودی جاندار و خوندار و متحرک است. شعر حماسیِ قوی را میشود به ببر تشبیه کرد و شعر عاشقانهی لطیف را میتوان مانند بلبل دانست. چون ببر و بلبل هر دو زنده و در زمان متغیر هستند هر دو را میشود چهار بُعدی فرض کرد.
اگر با بلبل زندگی کرده، به او غذا داده و به آوازش گوش کرده باشید یا او را در دستان خود گرفته و نوازش کرده باشید، تجربه و احساس خوبی از آن خواهید داشت.
حالا خیال کنید که میخواهید بلبل را برای کسی که ندیده شرح دهید. اول در نظر بگیرید که دوربین ویدیو دارید. فیلمبرداری از بلبل در حالتهای مختلف میتواند تا حدودی او را نشان بدهد. البته فقط تا حدودی. حالا فرض کنید که دوربین ویدیو ندارید و فقط یک دوربین عکاسی با فیلم رنگی دارید. این بار اطلاعات کمتری از بلبل دست مخاطبتان را خواهد گرفت. اگر فیلم شما سفید و سیاه باشد، توان نمایش شما باز هم کمتر است. حالا خیال کنید اصلاً دوربین ندارید و فقط یک کاغذ و مداد دارید، در این صورت به ناگزیر باید شکل آن را بکشید، این بار به مراتب کمتر موفق میشوید تصویری از بلبل نشان بدهید. حالا در نظر بگیرید که نقاشی هم بلد نیستید و فقط میتوانید دور تا دور بلبل را بکشید یا در اصطلاح فقط میتوانید با خطوط محیطی طراحی کنید. میدانید چه پیش میآید؟ شما بلبل زیبا و جاندار را با خط خشک و خالی نشان دادهاید و به این ترتیب یک هزارم بلبل را نیز نشان ندادهاید؛ مستفعلنِ علم عروض از موسیقی شعر همانقدر نشان میدهد که طراحی شما از ببر یا بلبل.
شعر کلاسیک فارسی قافیه هم دارد. قافیه معلوم میکند که در رژهی واژهها، کجا (به قول نظامیان) طبل بزرگ باید زیر پای چپ باشد. شباهت ظاهری یا صوتی آخر مصرعها یا بیتها بحث مفصلی دارد و تقریباً در تمام اشعار قدیمی جزو پایههای کار است.
به این ترتیب شعر استادان کلاسیک دارای سه مشخصهی عمده است: ( ۱ ) از دو جزء مساوی به نام مصرع تشکیل شده. ( ۲ ) دارای وزن است. ( ۳ ) قافیه دارد.