«صدای زنگ در تاریکی. موسیقی. چراغها اتاقی بههمریخته را در بالای خانهای قدیمی و کلنگی روشن میکنند. گریس در تخت خوابش از جا بلند میشود. مینشیند و کمپ را نگاه میکند که با چمدانی زهوار دررفته در دست، نزدیک در ایستاده است. مکثی طولانی میشود که در حین آن کمپ باحالتی معذب به دور و بر نگاه میکند. گریس برس مویی را به سمتش پرتاب میکند.» این جملات صحنهی اول پردهی اول نمایشنامهی من و خاله جانم را شکل دادهاند کمدیای سیاه که روابط خانوادگی در آن به چالش کشیده شده است و با لحنی کنایهآمیز و دیالوگهایی گاه خندهآور واقعهای مثل مرگ را به تصویر میکشد.
موریس پنیچ نویسندهای که لقب «مردی برای تمام فصول تئاتر کانادا» را یدک میکشد نمایشنامهای جذاب نوشته است که در سراسر جهان روی صحنه رفته و لحظههای زیبایی را خلق کرده است.
من و خاله جانم کمدی سیاهی است که نام اصلیاش «vigil» به معنای شبزندهداری است. این نمایشنامه که تنها دو شخصیت دارد را موریس پنیچ سال 1996 نوشت. این نمایشنامه یکی از موفقترین نمایشنامههای او است که به بیش از بیست زبان ترجمه شد و در سراسر جهان به روی صحنه است. این نمایشنامه سال 2003 با نام «antie and me» در لندن روی صحنه رفت و نام فارسی آن هم از اینجا آمده است.
این نمایشنامهی دوپردهای در پردهی اول تنها یک متکلم دارد و شخصیت خاله، گریس، در این پرده هیچ صحبتی نمیکند و تنها بازی بازیگر و بیشتر حرکات صورت اوست که حس او را به مخاطب منتقل میکند. در پردهی دوم نی دیالوگهای او کوتاه و تککلمهایاند. در طول نمایشنامه احساساتی که در طی سی سال دفن شدهاند مجال ظهور پیدا میکنند و صحنههای دردناک و متأثرکنندهای را رقم میزنند. کل نمایشنامه در اتاق کوچک گریس در خانهای قدیمی و رو به تخریب اتفاق میافتد و تنها ارتباط آن با دنیای بیرون پنجرهای است که آن دو وقایع اطراف را از آن نگاه میکنند.
ابتدای داستان ورود کمپ پس از سی سال به خانهی خالهاش است. گریس نامهای به خواهرزادهاش نوشته و در آن گفته است که پیر و رو به موت است و از او خواسته به دیدنش برود. هرچند در دیدار او اصلاً از کمپ استقبال نمیکند. در پردهی اول نمایش فقط کمپ است که حرف میزند و هیچ کلامی از گریس شنیده نمیشود. گفتوگوهای خاله و خواهرزاده در این کتاب بسیار ظالمانه است. کمپ با خالهاش دربارهی بخشیدن اعضای بدنش، اینکه میخواهند با خاکسترش چهکار کنند و چگونگی تأمین هزینههای کفنودفن حرف میزند و تلاش میکند احساسات خالهاش را به خود جلب کند. بههرحال مرگ گریس آنقدر سریع که قرار بود رخ نمیدهد و دو شخصیت نمایشنامه مدتزمانی بیش از یکسال را در آن اتاق میگذرانند. در طول نمایشنامه آنها همزیستی با یکدیگر را یاد میگیرند و اتفاقات جالبی میانشان رقم میخورد.
صحنه پنجم
شب. بازهم باران. کمپ همانطور نشسته روی چمدانش خوابیده است. گریس تماشا میکند. با کمک
عصایش از تخت خواب پایین میآید و به سمت کمپ میرود. با عصا به او میزند. کمپ ناگهان بیدارمی
شود. گریس را نگاه میکند. ساعتش را نگاه میکند. دوباره گریس را نگاه میکند. گریس به روی تختش برمیگردد.
صحنه ششم
گریس دم در ایستاده و گوشبهزنگ آمدن کمپ است. با شنیدن صدای پایش. دواندوان به روی تخت
خوابش برمیگردد. کمپ با سینی غذا وارد میشود.
کمپ: باید در مورد اعضای بدنتون صحبت کنیم.
غذای گریس را میآورد و آن را خرد میکند و گریس تماشا میکند.
فکر کردم شاید علاقهمند باشین به خاطر علم یه چیزی رو اهدا کنین، ولی تصوری ندارم از اين که چی رو اهدا
کنین. بسیار خوب. میذارم در موردش فکر کنین. ولی زیاد طولش ندین. تا وقتی فرم رو امضا نکنین، نمیتونن به بدنتون دست بزنن. خب. ولی اگه امضا بشه، آدم رو تیکه تیکه میکنن؛ مث ماشین اوراق میکنن.
گریس به غذایش نمک میزند.
لطفاً نچشیده نمک نزنین. خیلی کار اعصاب خردکنیه (نمک را برمی دارد.) اين جا رستوران نیست. چرا هميشه
اینجوری نگام میکنین؟ باشه. من سیساله دیدنتون نیومدهم. سرم شلوغ بود (غذای گریس را نمک باران
میکند.) بفرمایین! نمک میل کنین! راضی شدین؟ (با ملایمت) چرا این قدر از من بدتون میاد؟ ناسلامتی؛
خواهرزاده تونم. انتظار زیادیه اگه ازتون بخوام لااقل این جوری نشون بدین؟
لحظهای گریهاش میگیرد و بعد برخودش مسلط میشود.
می بخشین. می بخشین. فقط موضوع اینه که هرچی بیشتر زنده می مونین... منظورم این نیست که... باید
بمیرین، ولی ظاهراً هرچی بیشتر من رو میشناسین، من حالم بدتر میشه.
خیله خب. باشه. مجبور نیستین دوستم داشته باشین.
چنگال را در تکهای گوشت فرومیکند و جلوی گریس میگیرد.
ولی خیلی خوب میشه اگه دستپختم رو دوست داشته باشین.
گریس گازی میزند و همانطور که میجود کمپ را تماشا میکند.
صحنة هفتم
کمی بعد. کمپ. با چوب پر گردگیری در دست و دستمالی بهصورت. اتاق را تمیز میکند و گریس تماشا میکند.
کمپ: خب. میخوام سروسامونی به وسایلتون بدم. فکر کردم بد نیست یکی از اون مزایدههای اموال راه
بندازیم. احتمالاً پول زیادی دستمون رو نگیره. ولی به هرحال هزینه هامون که ازش درمیاد...
موریس پنیچ نویسنده و بازیگر سینما و تلویزیون کانادایی متولد سال 1952 در کلگری ایالت البرتا در کاناداست. او در انستیتو تکنولوژی آلبرتا و دانشگاه بریتیش کلمبیا تحصیل کرده است. او همچنین در جوانی برای تحصیل بازیگری به لندن رفت و آنجا دورههای مختلفی را گذراند. موریس پنیچ از حدود سیسالگی نمایشنامهنویسی را بهطور حرفهای شروع کرد. در همین دوران او بهعنوان بازیگر و کارگردان نیز در تئاتر فعالیت میکرد.
از موریس پنیچ بیش از سی نمایشنامه بهجامانده است که بسیاری از آنها به شکل کتاب هم منتشرشدهاند. آثار او در سراسر جهان ترجمهشده است و به جز آمریکا و کانادا در استرالیا، آفریقا، اروپا و آسیا هم طرفداران خاص خود را دارد. یکی از نمایشنامههای او که در ایران هم بسیار مشهور است و چند بار به روی صحنه رفته هفتطبقه است که ساسان گلفر آن را به فارسی برگردانده است.
موریس پنیچ برای آثار خود برندهی جوایز مختلفی هم شده است. او دو بار و در سالهای 1999 و 2004 برندهی جایزهی فرماندار کل کانادا در بخش درام را که معتبرترین جایزهی سالانهای است که در کانادا برای نمایشنامهها اهدا میشود را از آن خود کرده است.
ترجمهی نمایشنامههای سراسر دنیا در ایران در سالهای اخیر به اتفاقی رایج تبدیلشده است. اتفاقی که باعث شده مخاطب ایرانی حتی با آثاری که تاکنون در ایران روی صحنه نرفتهاند نیز آشنا شود و بتواند آثار نمایشی بیشتری را از نزدیک لمس کند. نمایشنامههای موریس پنیچ هم در ایران ترجمه و منتش شده است و بعضی از آنها حتی به روی صحنه رفته است. من و خاله جانم را موریس پنیچ سال 2012 تصحیح کرد و نسخهی ویرایش شدهی آن به بازار آمد. پژمان طهرانیان این نسخه از نمایشنامه را پاییز 97 به فارسی برگرداند. نشر نی انتشار این اثر را بر عهده داشته است.
نمایشنامهها بخش مهمی از ادبیات جهان هستند که به شکلی متفاوت از داستان مفهوم موردنظر نویسنده را منتقل میکنند. در نمایشنامهها آدمها شخصیتها واقعیتر و جاندارترند و احساس همذات پنداری شدیدی به انسان منتقل میکنند. خواندن یک نمایشنامه میتواند انتخاب خوبی برای اوقات فراغتی چندساعته باشد چرا که خواندن آن و در نتیجه بازسازی صحنه ها در ذهن باعث میشود خواننده خلاقیتش را به کار بگیرد و در ذهنش دنیایی متفاوت را خلق کند دنیایی که حتما با ذهن نویسندهی اولیهی اثر و همچنین آنچه کارگردانها به روی صحنه بردهاند متفاوت است. من و خاله جانم نمایشنامهای تلخ است و بزرگنمایی هم در آن اتفاق افتاده است، اما میتواند تلنگری برای هرکسی که آن را میخواند باشد، تلنگری که به یاد انسان میآورد روزگار شادابی و جوانی همیشگی نیست و مرگ در کمین نشسته است. این نمایشنامه ارزش ارتباطات انسانی را به یاد مخاطب میآورد و میتواند باعث بازنگری در نگاه هرکسی شود.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب من و خاله جانم اثر موریس پنیچ با ترجمهی پژمان طهرانیان است. خرید و دانلود کتاب الکترونیکی این اثر در همین صفحه ممکن است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 415.۵۴ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 98 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۳:۱۶:۰۰ |
نویسنده | موریس پنیچ |
مترجم | پژمان طهرانیان |
ناشر | نشر نی |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Auntie and me |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۸/۰۵/۲۸ |
قیمت ارزی | 4 دلار |
قیمت چاپی | 16,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
دوست دارم این کتاب، کتاب بعدیم باشه که میخونم هم چون رابطه خوبی با خاله ام دارم و هم به نشر نی ارادت دارم. #کتاب_بعدی_من
#کتاب_بعدی_من مقدمه این کتابو خوندم منو جذب کرد دوست دارم این کتابو بخونم
خیلی عالی بود ب نظرم همه ی کتابهاتون عاایه
کتاب جذاب و سرگرم کننده ای بود ?
کتاب بعدی من ?
بسارعالی هست