همسر چایکار، همان زنی است که توانسته در دنیای کتاب و ادبیات، خیلی از منتقدان و مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهد. زن جوانی که از دل خانهای باشکوه و آرام در لندن، سر از سیلان و مزارع چای شرق آسیا درمیآورد. چنین ماجراجویی عجیبوغریبی را کمتر میشود در کتابهای مدرن دید. «دایانا جفریز» با خلق این اثر نشان داده که هنوز هم میشود با زندگی سادهترین و معمولیترین آدمها، داستانهای شنیدنی و جذابی خلق کرد. همسر چایکار نهتنها از لحاظ داستانپردازی جایگاه ادبی بالایی دارد، بلکه بهعنوان کتابی که برخی واقعیتهای تاریخی و استعمار را در سرزمینهای شرقی نشان میدهد، ارزش تاریخی زیادی هم دارد. «سانتا مونته فیوره» پس از خواندن این کتاب گفته است: «کتاب ایدهآل من؛ راز، عشق، اندوه و شادی. نمیتوانستم لحظهای زمین بگذارمش». بسیاری از منتقدان بهویژه در انگلستان، این کتاب را رمانی تاثیرگذار معرفی کردهاند که فضایی جادویی و پررمز و راز دارد.
«گوئن» درحالی که فقط نوزده سال دارد، با مردی جذاب به نام «لارنس» آشنا میشود. لارنس سی و هفت ساله که پیش از این ازدواج کرده و همسر خود را از دست داده است، به گوئن جوان پیشنهاد ازدواج میدهد. سن و سال و تجربهی قبلی لارنس در ازدواج کافی است تا خانوادهی گوئن چندان تمایلی به این ازدواج نداشته باشند. ضمن این که لارنس برای مدتی به لندن آمده است. محل زندگی و کار او در مزارع بزرگ چای در سیلان است. گوئن با کمال میل میپذیرد که برای زندگی همراه همسرش به سیلان برود: «اگر قلب لورنس در سیلان بود، قلب او هم همانجا بود». او سفری را به سیلان آغاز میکند که رویایی و جادویی بهنظر میرسد، اما این تازه آغاز ماجراهایی است که قهرمان جوان داستان حتی تصورش را هم نمیتواند بکند.
«چند راز باید برملا شود تا یک ازدواج ایدهآل از هم بپاشد؟». تصورش را نمیکنید که کتابی که خیلی آرام و معمولی شروع شده، در دل خودش این همه راز و رمز داشته باشد. نویسنده با مهارت تمام، شخصیتهای ساده و دوستداشتنی داستان را پرورش میدهد و مخاطب را با آنها همراه میکند. گوئن، لورنس، خدمتکارها، خانواده و اقوام، همه از قالب افرادی معمولی خارج میشوند و چهرهی جدیدی از خودشان نشان میدهند. گوئن سادهدل و معصوم بار سنگین رازهایی سربهمهر و مخوف را هر جا بهدنبال خودش میکشد. او از اینکه رازهایی دارد که لورنس نمیداند، اندوهگین است و احساس گناه میکند. اما در طول داستان میبینیم که این فقط گوئن نیست که رازی را پنهان کرده است. لورنس، مادرشوهرش، دوستانشان، حتی خدمتکارش هم رازی دارد که گوئن از آنها بیخبر است. نویسنده ابایی از دادن جزییات زیاد ندارد. این جزییات نهتنها ملالآور و خستهکننده نیستند، بلکه باعث جذابیت بیشتر داستان هم میشوند. گفتوگوهای شخصیتهای خیلی ساده و روزمره است. نویسنده چندان اصراری روی پیچیدگیهای کلامی ندارد. درواقع او با استفاده از همین کلمات روان و ساده است که داستانی پرپیچ و تاب و رازآلود خلق میکند. او مانند راوی معتمد و رازدار داستان را تعریف میکند، بدون این که نقشی در تعریف خوب و بد داشته باشد، یا شخصیتهایش را نقد کند.
نویسندهی این اثر در کنار این که داستانی جذاب و پرکشش برایمان تعریف میکند، برخی مسائل فرهنگی و اجتماعی را هم یادآوری میکند. تصور کنید دختر جوانی اهل لندن برای اولین بار وارد سیلان شده است. هرچند هم آدم خوبی باشد و با خوشقلبی با مردم میزبانش رفتار کند، باز هم از آسیبهای احتمالی تفاوتهای فرهنگی در امان نیست. هنگامی که گوئن برای اولین بار از مردی که او را راهنمایی کرده و به مقصد رسانده تشکر میکند، به رسم ادب دستش را دراز میکند تا با او دست دهد. اما مرد رویش را برمیگرداند و میرود. و گوئن انگار کمی گیج و خجالتزده دستش را جلوی سینهاش جمع میکند و کمی به مرد تعظیم میکند. پیش از این او از همین مرد پرسیده بود که چه دینهایی در این منطقه وجود دارد؟ و مرد میگوید بودایی، مسلمان هم داریم. گوئن میپرسد مسیحی هم این طرفها هست؟ اما مرد جوابی به او نمیدهد. انگار اصلا نمیخواهد راجعبه این موضوع حرف بزند. بهنظر میرسد مردم سیلان چندان دل خوشی از مسیحیان ندارند. برای آنها این افراد، نه پیروان مسیح و پرستندگان خداوند، که مشتی استعمارگر و سودجو هستند که مانند بختک روی زمینهای آبا و اجدادی آنها افتادهاند و تا آخرین ذرهی دارایی آنها را تباه میکنند. این کتاب پر است از حرفها و رفتارهایی که در آن روحیهی استعمارگری بهروشنی دیده میشود. در مراسم شامی که با حضور بزرگان و اشراف غربی برگزار شده، مردی میگوید: «غذایشان را که میدهیم، مراقبشان که هستیم، سقف بالای سرشان هم که از ماست. اصلا از استانداردهای لازم فراتر رفتهایم. دیگر چه مرگشان است؟». و در ادامه متوجه میشویم که لورنس مدرسهای ساخته است که هیچ کدام از بچههای اطراف حتی در آن پا نمیگذارند. برای مردم سیلان سخت است که هم استعمار شوند و هم از طرف غارتگرانشان مورد لطف، و یا بهتر بگوییم، ترحم قرار بگیرند. بهنظر میرسد این مردم بهدنبال پدرخواندهای ثروتمند نیستند، بلکه به امید انقلابی سیاسی هستند تا دولت مستقل خود را داشته باشند و آزادانه زندگی کنند.
دایانا جفریز بریتانیایی، در دومین اثر داستانی خود، همسر چایکار، که در سال 2015 منتشر شده، توانست به محافل ادبی و منتقدان ثابت کند که نویسندهی صاحبسبک و توانمندی است. او پس از این کتاب، چهار رمان دیگر هم نوشته که همه با استقبال مخاطبان همراه بودند. «تا موسم باران» و «جدایی» از رمانهای محبوب این نویسنده هستند. او در داستان کوتاه و مقالهنویسی هم آثار ارزشمندی نوشته است. «رایحهی گل سرخ» و «سایهای در باد» از معروفترین داستانهای کوتاه و «گویی آخرین لحظههای با هم بودنمان را از من ربودهاند» از مقالات مهم و تاثیرگذار او هستند. جفریز امروز یکی از معروفترین نویسندگان داستان و مقاله در دنیا است.
این نخستین باری نیست که «میثم فدایی» کتابی از دایانا جفریز را به علاقهمندان ادبیات معاصر انگلیسی در ایران معرفی میکند. پیش از همسر چایکار او کتابهای تا موسم باران و جدایی را از همین نویسنده ترجمه کرده بود. پیش از سیدمیثم فدائی کسی کتابی از این نویسنده ترجمه و منتشر نکرده بود. جالب اینجاست که فدایی دانشآموختهی رشتههای عمران و مهندسی شیمی است و در زمینهی ادبیات و ترجمه آموزش آکادمیک ندارد، اما ذوق و مهارت بسیار بالای این مترجم جوان در ترجمهی داستان و رمان تحسینبرانگیز و ستودنی است. او سعی کرده از طرفی به متن اصلی نویسنده وفادار باشد، و از طرف دیگر مخاطب را هم در نظر بگیرد. به همین دلیل، ترجمهی این کتاب، بسیار روان و خوشخوان است. از کلمات پیچیده و فاخر استفاده نشده و درک روند داستان، برای مخاطب دشوار و پچیده نیست.
«نه برای شوک ناشی از گرمای سوزان سیلان آماده بود، نه برای رنگهای متضادش، و نه برای تقابل بین نور سفید درخشان با عمق سایههایش. سروصدا به طرفش هجوم آورد: زنگها، بوقها، مردم، و حشراتی که وزوز میکردند، احاطهاش کرده بودند و مدام چرخ میزدند و پیچوتاب میخوردند تا جایی که حس کرد انگار دارد به این طرف و آن طرف لق میخورد، درست مثل یک تکه از همان زبالههای شناور بر آبی که پیش از این داشت تماشا میکرد. وقتی صدای شیپورمانند بلندی صداهای پسزمینه را محو کرد، بهسرعت چرخید تا به اسکلهی چوبی نگاه کند، ولی میخکوب فیلی شد که خرطومش را در هوا بالا برده بود و میغرید.
زمانی که دیگر دیدن فیلها برایش کاملا عادی شد، به ساختمان ادارهی بنادر رفت، هماهنگیهای لازم را برای صندوقش انجام داد، و بعد درحالیکه تنها چیزی که روی سرش سایه میانداخت کلاهش بود، در هوای شرجی، روی یک نیمکت چوبی نشست. مگسها دستهدسته روی خط مویش راه میرفتند و او گاهی با کلاهش آنها را میزد. لورنس قول داده بود روی بارانداز باشد، ولی تا آن لحظه پیدایش نشده بود».
نقد و بررسی کتاب همسر چایکار که در بالا آمده، فرصت مطالعه و انتخابی درست را در اختیار شما میگذارد. نسخهی الکترونیکی این کتاب در قالب pdf (پی دی اف) از طریق وبسایت فیدیبو و یا اپلیکیشن آن، بهآسانی قابل خریداری و دانلود است.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 3.۲۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 500 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۶:۴۰:۰۰ |
نویسنده | داینا جفریز |
مترجم |