ملمع از ریشۀ «لمع» در لغت صفت اشیا ـچه جاندار و چه بیجانـ است؛ چنانکه بر اسب خالدار یا دورنگ یا سنگ یا پارچهای دو یا چندرنگ اطلاق میشده و بعدها بهمجاز بر نوع خاصی از شعر اطلاق شده است. خلیلبن احمد فراهیدی در معجم العین، ملمع را اینگونه تعریف کرده است: «اللُمَع: التلمیع در سنگ و لباس و...؛ یعنی آنها ترکیبی از چند رنگ باشند. گفته میشود سنگ ملمع و واحد آن لمعه است» (فراهیدی، ۱۳۸۳، ج۳: ۱۶۵۵). ابن منظور در لسان العرب در تعریف ملمع آورده است: «اسب ملمع یا... آن است که اسب خالهایی مخالف رنگ اصلی بدنش داشته باشد» و افزوده «لمعه: هر رنگی است که مخالف رنگی باشد» (ابن منظور، ۱۳۶۳، ج۱۲: ۳۲۷). در کتاب الصحاح (جوهری، ۱۹۷۹، ج۳: ۱۲۸۱) و المعجم المفصل فی علوم البلاغه (عکاوی، ۱۹۹۲: ۵۲۲) نیز همین معنای ابن منظور ذکر شده است. براساس کتابهای معتبر لغت یادشده، این واژه در اصل بر اشیای دورنگ اعم از اسب، سنگ و پارچه اطلاق شده است. در کتابهای لغت فارسی نیز بر همین معنا تأکید شده است. در لغتنامۀ دهخدا، تعریفهای زیر برای ملمع بیان شده است: اسب ابرش و چپار؛ اسب و جز آن که در بدنش خالها و لکههایی مخالف رنگ اصلی بدن آن باشد؛ روشنکردهشده و درخشانکرده شده (دهخدا، ۱۳۳۴، ج۴۸: ۱۱۱۱).
علامه همایی در کتاب فنون بلاغت و صناعات ادبی، ملمع را چنین تعریف کرده است:
کلمۀ "ملمع" مأخوذ است از لمعه بهمعنی پارهای از گیاه که خشک شده و باقی تر باشد یا قسمتی از عضو که در شستوشو خشک مانده است و همچنان بخشی از صفحۀ کاغذ، پارچه و نظایر آن که روشن و درخشان و قسمت دیگرش تاریک و مکدر است؛ پس کلمۀ ملمع یا لمعه بهمعنی چیزی است که از دو بخش ترکیب شده است و عبارت دلق ملمع، مرادف مرقع بهمعنی جامۀ درویشانه که رقعهرقعه بههم دوخته شده و وصلههای ناهمرنگ ناجور خورده باشد و همچنان اسب ملمع یعنی ابرش که خالهای مخالف رنگ اصلی خود داشته باشد، همه از همان معنی مأخوذ است (همایی، ۱۳۶۳: ۱۴۶).
در تعریفی دیگر، ملمع بهمعنای رنگارنگ کردن است و همچنین به اسب ابرش و چپار و اسبی گفته میشود که در بدنش خالها و لکههایی مخالف رنگ اصلی خود داشته باشد؛ نیز بهمعنای زراندوده، درخشان و روشنشده است و دلق ملمع و جامۀ ملمع بهمعنای دلق و جامۀ رنگارنگ و درویشانه آمده و کلمۀ ملمعکار و ملمعکار شیطان در معنای مکار، حیلهگر و کسی که باطل را در لباس حق جلوه دهد نیز استفاده شده و به این معانی در نظم و نثر فارسی فراوان بهکار رفته است (همانجا).
بررسی معانی لغوی ملمع نشان میدهد که در فرهنگهای لغت عربی و فارسی، این تعریفها تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته، تا حدود زیادی شبیه هم است.
تعریفهای اصطلاحی ملمع در ادبیات فارسی و عربی گوناگون است. در کتابهای بلاغی قدیم که از دانشمندان بلاغت عربی برجای مانده، از ملمع سخنی نرفته است؛ ولی در نوشتههای معاصران عربزبان، دو تعریف گوناگون برای این اصطلاح گفته شده است. جالب توجه اینکه نویسندگان عربزبان با ملمع بهمعنایی که فارسیزبانان میشناسند، آشنایی چندانی نداشته، ملمع را نوع خاصی از شعر میدانند که در آن، ابیات و مصراعهای بانقطه و بینقطه با یکدیگر ممزوج شده یا بیتی به زبان فصیح و بیتی با لهجه باشد؛ بنابراین نویسندگان معاصر عرب دو معنا برای ملمع بیان میکنند.