قصه خوانی این کتاب برای اولین بار با دو اجرای متفاوت یکی اجرای محاوره ای و دیگری با اجرای گویش شیرین مردم اصفهان انجام شده و در اختیار کودکان و علاقمندان قرار گرفته است و امید است مخاطبان گرامی با نوشتن نظرات خود، ما را در طراحی و تولید محصولات زیباتر و شنیدنی تر کمک کنند.
کتاب درنای مهاجر و رودخانهی خشکیده داستانی زیبا و آموزنده است که به مناسبت جاری شدن آب در رودخانه زاینده رود به منظور توصیف حال مردم اصفهان و طبیعت اطراف به زبانی ساده برای کودکان نوشته شده است. در این داستان میخوانید:
روزی روزگاری درنای مهاجری سفر زمستانی خود را با همسفرانش از مناطق سرد شمالی آغاز کرد و برای رسیدن به دریاچهای در جنوب که سال گذشته را در آن گذرانده بود در آسمان شروع به پرواز کرد.
درنای مهاجر میدانست رودخانهای که در میانهی راه است چند سالی است خشکیده و آبی در آن نیست. او مسیر طولانی با خطرات بسیار را پشت سر گذاشته بود و هنوز هم راه زیادی در پیش داشت و گاهی به امید استراحتی کوتاه و برای اینکه منقاری در آب بزند نگاهی از آسمان به زمین می انداخت تا گودال آبی پیدا کند. از وقتی کوه های بلند پوشیده از برف را پشت سر گذاشته بود و به منطقهی خشک و بیابانی رسیده بود دیگر حتی گودال آب هم نبود ولی او ناامید نمیشد و پرواز می کرد و باز هم گاهی به پایین نگاه میکرد. رفت و رفت تا بالاخره در یکی از جستجوهایش رودخانهی میانهی راه را دید که در بستر خشکیدهی آن علف های زردی روییده بود و در گوشهای از آن گوسفندان گرسنهی چوپانی در همین علف های زرد می چریدند ....
آیا میدانید بعد از آن درنا چه چیزهای شگفتی دید و شنید و آیا عاقبت به آن دریاچه رفت یا نرفت؟ برای دانستن عاقبت کار مهاجرت درنا و درس زیبایی که این داستان در پایان به ما انسانها میدهد این کتاب را مطالعه کنید.