«پاییز بلند» توانسته سنتهای داستانهای آپارتمانی را پشت سر بگذارد و داستانی جذاب و پرکشش خلق کند. ماجرای این کتاب خیلی پیچیدهتر و بغرنجتر از کتابهای عاشقانهی امروزی است. «محمود جوادی» با نوشتن این کتاب ثابت کرده یکی از نویسندگان موفق ادبیات معاصر ایران در زمینهی رمان عاشقانه و اجتماعی است.
دختری جوان و زیبا به نام «رخساره» با مادربزرگش زندگی میکند. زنی سرد و گرم چشیده که نزدیک 104 سال سن دارد، با این حال رخساره چیزی از زندگی مادربزرگش نمیداند. «پروانه» با اصرار نوهاش داستان زندگیاش را تعریف میکند. ماجرا به حدود صد سال پیش برمیگردد، زمانی که «پروانه» و «افسانه» دو خواهر دوقلوی بسیار زیبا بودند و شباهت زیادی به هم داشتند. آنها در خانوادهای آرام در آبادی کوچک و آرامی زندگی میکنند. دخترها در کنار هم شکوفا میشوند و به 18 سالگی میرسند. در شب ازدواج افسانه با پسرعمویش، «سهراب»، اتفاق هولناک و شومی میافتد؛ اتفاقی که تا پایان داستان، سایهی آن همه جا همراه آدمهای قصه است.
زمان در این داستان مدام در گذر است. گاهی ماجراها را در زمان حاضر دنبال میکنیم و گاهی در گذر خاطرات چند ده سال پیش در روستاها و آبادیها آنها را میشنویم. خط زمان و مکان به خوبی در این کتاب شکل گرفته است. نویسنده ضمن بازی با زمان توانسته انسجام حوادث و اتفاقات را خیلی خوب حفظ کند. زبان راوی بسیار گرم و خودمانی است. انگار پروانه همین جا نشسته و در حالی که آرام چای مینوشد، قصهاش را برایمان تعریف میکند. گفتوگوها خیلی طبیعی و همه چیز نزدیک به زندگی واقعی است.
این کتاب داستانی مرموز و معمایی دارد. هنر نویسنده در ارتباط گنگ و نامریی بین آدمها و اتفاقات ستودنی است. این داستان طوری نوشته شده که خواننده را صفحه به صفحه بیشتر مشتاق خواندن میکند. شخصیتهای داستان افراد خیلی از دور از ذهن نیستند. همه آدمهای معمولی هستند که در تعامل با هم و اوج گرفتن درگیریها، چهرهی تازهای از خودشان نشان میدهند. داستان روان و دلنشین این کتاب از اواسط، درگیر ماجراهایی پرهیجان و مرموز میشود. نویسنده توانسته تلفیق خوبی از یک فضای رازآلود و مبهم در بستری عاشقانه روایت کند. نویسنده در ایجاد حس تعلیق و کشاندن مخاطب به این طرف و آن طرف مهارت زیادی دارد. تا پایان داستان بحثها و کشمکشهای شخصیتها آنقدر پرکشش است که هر بار انگشت اتهام سمت افراد مختلفی میرود. در این داستان از کلیشهی آدمخوبهای زنده و آدمبدهای مرده خبری نیست. واقعیت زندگی، همانطوری که هست نشان داده شده است. نویسنده چندان اصراری ندارد مفاهیم و جریانات زندگی را زیباتر از چیزی که هستند، نشان دهد.
عشق، دلتنگی، انتقام، نفرت، همه احساسات متناقضی هستند که مثل معجونی تلخ و دردناک به جان شخصیتهای داستان نشسته است. این احساسات آنقدر قوی و عمیق هستند که حتی گذر سالها و دوری از یار و دیار هم نتوانسته آنها را حتی لحظهای کمرنگ کند. تفاوت طبقاتی و آسیبهایی که اربابان و صاحبان قدرت و ثروت به طبقهی پاییندست میرسانند، هیچ وقت از بین نمیرود. شاید کمی لباس مدرن بپوشد و بین تمام مشکلات و دغدغههای زندگی امروز نادیده گرفته شود، اما دیر یا زود تمام این زخمهای قدیمی و پوسیده سر باز میکنند و اینجاست که سرخوردگی و تحقیر تبدیل به خشم و نفرت میشود و میتواند زندگیهای زیادی را نابود کند.
شخصیتهای زیادی در این کتاب وجود دارد که همه در گذشته و آینده در رفت و آمدند. با این حال نویسنده توانسته به خوبی به تمام این شخصیتها هویت بدهد. توصیفات کتاب دربارهی این افراد ملالآور و خستهکننده نیست و جزییاتی که نویسنده به مخاطبان میدهد، باعث درک بهتر و همذاتپنداری عمیقتر در آنها میشود. در کنار داستان اصلی کتاب، داستان شخصیتهای دیگر هم با دقت و خط داستانی منسجم نوشته شده است. سرنوشت و داستان زندگی تمام این افراد با هم ارتباطی نامرئی دارد و در نهایت تصویر کاملی از کل محتوا و پیام نویسنده به مخاطب میدهد.
محمود جوادی نویسندهای متولد سال 1354 است. از دوران دانشجویی آرزو و رسالت او همیشه این داستان نویسی و نگارش کتاب بوده است. سرانجام کتاب پاییز بلند در زمستان 97 منتشر و وارد بازار کتاب شد. او در نوشتن این اثر تامل زیادی کرده و سعی کرده دغدغهی افراد مختلف جامعه در اولویت طرح داستانش قرار داشته باشد. او با زبانی ساده و بیآلایش داستانش را تعریف میکند تا ذهن مخاطب را درگیر خود کند و همذاتپنداری عمیقتری در او ایجاد کند. این کتاب را نشر البرز منتشر کرده است.
محمود جوادی نویسندهای متولد سال 1354 است. آرزو و رسالت او از دوران دانشجویی همیشه داستان نویسی و نگارش کتاب بوده است. سرانجام بلند در زمستان 97 کتاب پاییز بلند از این نویسنده، منتشر و وارد بازار کتاب شد. او در نوشتن این اثر تامل زیادی کرده است و سعی کرده دغدغهی افراد مختلف جامعه در اولویت طرح داستانش قرار داشته باشد. او با زبانی ساده و بیآلایش داستانش را تعریف میکند تا ذهن مخاطب را درگیر خود کند و همذاتپنداری عمیقتری در او ایجاد کند. این کتاب را نشر البرز منتشر کرده است.
مادربزرگ همچنان در خواب عمیق به سر میبرد و خروپفش به هوا رفته بود. با دقت نگاهش کردم. پیری و ضعیفی او، بدجوری آزارم میداد. با خودم فکر میکردم، انگار از روزی که از مادرش به دنیا آمده، همین گونه پیر بوده و قد خمیده و صورت چروک افتاده داشته است. انگار نه انگار که گذشت زمان و سختیهای روزگار او را به این روز انداخته است. ناخودآگاه، آهی از ته دل کشیدم. یعنی روزی میآید که من نیز، با این همه زیبایی، مانند مادربزرگ پیر و فرتوت بشوم؟ ای کاش آدمها هیچ وقت پیر نمیشدند و همیشه جوان و سرحال میماندند. در همین خیالات بودم که ندانستم چه وقت بر روی میز خوابم برد. پس از ساعتی که از خواب بیدار شدم، دیدم مادربزرگ زودتر از من بیدار شده بود. هر دو سرحال آمده بودیم و من نیز خستگی کار از تنم بیرون رفته بود. هوس یک لیوان چای قند پهلو کردم...
مادربزرگ، در حین چای خوردن، نگاهی به اطراف خانه انداخت. خانهی شیک و مرتب و همه امکاناتی در آن فراهم بود. با دقت به آنها خیره شده و در فکر غرق بود. رفتارش را به خوبی زیر نظر داشتم. به آرامی گفتم: «مادرجون، خیلی تو فکری. به چی داری فکر میکنی؟!»
چشمانش را به سمت من چرخاند و با کمی درنگ گفت: «... به گمانم من و کسانی که به سن و سال من هستن، زود به دنیا اومدیم... دنیا و زندگی ما در اون روزگار با روزگار شما از زمین تا آسمون فرق داشت». مادربزرگ آهی از ته دل کشید. دلم میخواست همدردی کنم و سنگ صبورش باشم. با مهربانی دستهای لرزانش را در دست گرفتم و پرسیدم: «چی شده؟ طوری آه میکشی که دل منم به درد میآری. از چی ناراحتی؟ نکنه از دست من دلخوری؟ اگر کار بدی کردم، بهم تذکر بده تا خودمو اصلاح کنم».
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۸۹ مگابایت |
تعداد صفحات | 570 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۹:۰۰:۰۰ |
نویسنده | محمود جوادی |
ناشر | انتشارات البرز |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۱۲/۰۶ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 65,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |