الیاس کانتی، رماننویس برندهی جایزه نوبل:
«در مسخ، کافکا به اوج استادی خود رسید: چیزی نوشت که هرگز نتوانست از آن فراتر برود، چون هیچچیز نیست که بتواند از مسخ یکی از معدود آثار بزرگ شاعرانه کامل این قرن فراتر برود.»
کتاب «مسخ» اثر «فرانتس کافکا» در اکتبر سال ۱۹۱۵ منتشر شده است. این کتاب داستان پسر خانوادهای به نام «گرگور سامسا» است که در پی جریانی نابهنگام و عجیب به اوج نومیدی و درماندگی میرسد. او به حشرهای زشت تبدیل میشود و در مواجهه با کابوسی قرار میگیرد که پیشتر هرگز نه دیده بود و نه شنیده بود. این پسر بازاریاب جوانی است که به دلیل این تغییر از خانواده و همراهانش طرد میشود و به انزوا پناه میبرد. «کافکا» در این داستان جامعهای را به تصویر میکشد که به دلیل ضعف و ازکارافتادگی «گرگور سامسا»، او را از سیستم حذف میکند درحالیکه او در تلاش برای همگامی زندگیاش با این اتفاق عجیب است.
کتاب «مسخ» اثر «فرانتس کافکا» یکی از مهمترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم است و نویسنده طی این داستان فراموشی و ازخودبیگانگی را به تصویر میکشد. این اثر در برخی از دانشگاههای جهان تدریس میشود و «ولادیمیر ناباکوف» آن را تحسین کرد.
«فرانتس کافکا» Franz Kafka نویسندهی برجستهی اهل چک در 3 ژانویه سال 1883 در پراگ به دنیا آمد. پدرش یهودی و بسیار متعصب بود و کودکی او را تحت تأثیر قرار داد. رفتارهای سنگ دلانهی پدرش زندگی او را تغییر داد و این نویسندهی بزرگ همواره از بیماریهای متعددی مثل افسردگی حاد و اضطراب رنج میبرد. او در جوانی تحصیل در دانشگاه چارلز پراگ را آغاز کرد و ابتدا رشتهی شیمی را انتخاب کرد ولی آن را رها کرد و رشته خود را به حقوق تغییر داد. او در سال 1906 با مدرک دکترا فارغالتحصیل شد و مدتی را در شرکتهای مربوط بیمه مشغول به کار شد. او فردی پرتلاش و سختکوش بود و زمان زیادی را به کار مشغول بود. او اولین کلاه ایمنی را اختراع کرد و موفق به دریافت مدال افتخار شد. او از همین دوران نوشتن را دنبال میکرد ولی علاقهای به انتشار آثارش نداشت. او نوشتهها و داستانهای کوتاهش را خطاب به پدرش نوشت و عواطف سرکوبشدهاش را به تصویر کشید. او در چهلسالگی در تاریخ ۳ ژوئن ۱۹۲۴ بر اثر بیماری سل درگذشت و در گورستان یهودیهای پراگ به خاک سپرده شد.
«فرانتس کافکا» یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان اروپا است و آثار او به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند. او شخصیتهای خاص را در فضایی فرا واقعگرایانه به تصویر کشید و از جملات بلند و مفاهیم ابهامآمیز استفاده کرد. او به سه زبان آلمانی، چکی و فرانسه آشنا بود و داستانهایش را به زبان آلمانی پراگ نوشت به همین دلیل ترجمهی آثار او نیاز به تبحر خاصی دارد. «جزیره محکومین»، «تمثیلات»، «محاکمه» و «دیوار چین» از داستانهای دیگر این نویسنده هستند که به فارسی ترجمه شدهاند و نسخهی الکترونیک آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. این نویسنده امروزه یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم است ولی خودش تمایلی به انتشار آثارش نداشت و از یکی از دوستانش خواست تمامی آثارش را بسوزاند. برخی از داستانهای او ناتمام هستند ولی نوع نگاه و عمق قلم این نویسنده سبب شده باگذشت حتی صدسال همچنان آثارش قابلبررسی و تحلیل باشد.
کتاب «مسخ» اثر «فرانتس کافکا» را «صادق هدایت» به فارسی ترجمه کرده و نسخهی صوتی آن را آوا نامه منتشر کرده است که در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «صادق هدایت»، نویسنده و مترجم فرهیختهی ایرانی به «فرانتس کافکا» و داستان کوتاه «مسخ» بسیار علاقهمند بود زیرا شخصیت اصلی داستان «مسخ» همانند خودش که در شرایط اجتماعی دههی سی و چهل ایران بهتنهایی و انزوا پناه برد، از جامعه طرد شد و به گوشهای رفت. «هدایت» این اثر را سال 1329 از نسخه فرانسوی به فارسی ترجمه کرد و نسخهی الکترونیک آن در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است؛ از ترجمههای دیگر او میتوان به کتاب «دیوار» اثر «ژان پل سارتر» اشاره کرد. «فرزانه طاهری» مترجم بنام دیگر ایرانی هم این اثر را براساس نسخهی انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است.
در اینوقت معاون باد توی صدایش انداخته، فریاد میزد: «آقای سامسا چه شده است؟ شما در را به روی خودتان میبندید و فقط بهوسیله نه و آره گفتن جواب میدهید و بیجهت سبب پریشانی خاطر خویشانتان را فراهم میآورید و از وظایف اداری شانه خالی میکنید. من بهطور فوقالعاده بهوسیله این جمله معترضه به شما تذکر میدهم! من حالا از طرف اقوام و رئیستان به شما خطاب میکنم و جدا از شما تقاضا دارم که زود توضیح دقیقی به ما بدهید. من کاملاً متعجبم، تصور میکردم که شما جوان آراسته عاقلی هستید و حالا میبینم ناگهان روش افراطآمیزی اتخاذ کردهاید تا صحبت شما نقل مجالس بشود! امروز صبح حضرت آقای رئیس راجع به غیبت شما با من صحبت کردند و به من پیشنهادی فرمودند که با آن مخالفت ورزیدم؛ یعنی اشاره به پرداختهایی کردند که مدت کمی است به عهده شما محول شده. من قول شرف دادم که این ربطی به موضوع ندارد؛ اما آقای سامسا، حالا که سماجت شما را به رأیالعین مشاهده میکنم، یقین بدانید که رویه شما مرا بیزار میکند که از این به بعد از شما دفاع بکنم. باوجوداین، موقعیت اداری شما هم چندان محکم نیست! اول خیال داشتم که این مطلب را در خلوت به خودتان بگویم؛ اما حالا که بیهوده وقت مرا اینجا تلف کردهاید، علتی ندارد که جلو اقوامتان سکوت اختیار بکنم. پس مطلع باشید که خدمات اخیر شما مورد قدردانی روسا واقع نشده؛ اما اذعان داریم که این فصل با معاملات بزرگ تجارتی مساعد نبوده است؛ ولی آقای سامسا، ضمناً بدانید که یکفصل سال بدون معاملات نمیتواند و نباید وجود داشته باشد.»
گره گوار از جا دررفته بود، اختلال حواسش باعث شد که رویه احتیاطآمیز را از دست بدهد و فریاد زد: «ولی حضرت آقای معاون، الساعه در را باز میکنم! من کسالت مختصری داشتم، سرگیجه مانع میشد که بلند بشوم هنوز در رختخوابم؛ اما حالم رو به بهبودی است. یک دقیقه صبر بکنید بلند میشوم. آنقدرها هم که تصور میکردم حالم خوب نشده. باوجوداین حالم خیلی بهتر است. چطور ناخوشی به این زودی آدم را از پا درمیآورد! از خویشانم بپرسید دیشب حالم چندان بد نبود؛ اما چرا؛ دیشب هم علامت نقاهت را حس میکردم. شاید متوجه شده باشند. بد کردم که قبلاً به مغازه اطلاع ندادم! اما مطلب اینجاست که آدم هميشه تصور میکند که در مقابل ناخوشی استقامت خواهد کرد و بستری نمیشود. حضرت آقای معاون، مراعات اقوام بنده را بکنید. سرزنشهایی که الساعه به اینجانب میکردید کاملاً بیاساس است. بهعلاوه تاکنون کسی به من تذکری نداده بود. شاید جنابعالی سفارشهای اخیری را که فرستادهام ملاحظه نکرده باشید؟
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 187.۵۰ مگابایت |
مدت زمان | ۰۳:۲۴:۰۶ |
نویسنده | فرانتس کافکا |
مترجم | صادق هدایت |
راوی | آرمان سلطان زاده |
ناشر | آوانامه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۱۱/۰۹ |
قیمت ارزی | 8 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
قبلا هرروز صبح که بیدار میشدم سراغ اینستاگرام و تلگرام میرفتم الان اولین کاری که میکنم یه سر به فیدیبو میزنم و کلی خودم رو سرگرم کتاب هاش میکنم
من دیگه به صدای آرمان سلطان زاده اعتیاد پیدا کردم
کتاب خوبیه، یک مجموعه داستان نمادین با داستان های کوتاه، که طبیعتا چندان درگیر پیچ و خم داستانها نمیشود. بهتر بود به مجموعه داستان بودن این کتاب در توضیحات اشارهای میشد. ترجمه صادق هدایت بسیار خوب است و به ندرت از کلماتی استفاده شده که شاید کمی قدیمی باشد و لغتنامه لازم. تفصیرهای بعد از فصل ها هم به فهم بهتر مفاهیم کمک میکرد. و اما گوینده آرمان سلطان زاده که من تعریف بسیاری ازش شنیده بودم و این اولین کتابی بود که با صدای ایشون گوش میدادم. الحق صدای بسیار خوبی دارند. اما لحن بعضی جملات درست نبود مثلا در فصل گریکوس شکارچی جمله ".. و ظاهرا 'مردی' در آن بود." استرس جمله رو مرد قرار گرفته بود و لحن جمله ناگهانی و دلهره آور که انگار از حقیقتی پرده برمیدارد. حال اما این جملهای توصیفی است که تاکید بر 'ظاهرا' دارد و راوی از ظواهر گمان میبرد که تابوت پر است. دیگر اینکه گاهی لحن گوینده سوار بر جملات میشد و درخدمت انتقال خوب مفهوم قرار نمیگرفت. اما در مجموع گویندگی خوبی دارد و نکاتی که گفته شد چندان به چشم نمیآید و صرفا برای اینکه تا بحال نظرات تماما مثبت بود اشاره کردم. موسیقی متن هم بسیار زیباست، اما همین مشکل غالب شدن بر متن، چه در بلندی صدا هنگام گویندگی راوی، و چه در ریتم گاها به چشم میخورد. یا گاهی موسیقی دلهرهای شدید را منتقل میکرد که در داستان بدان شدت حضور نداشت. در آخر با توجه به حجم کتاب، خواندنش خالی از لطف نیست و لذت بخش خواهد بود.
در زندگیمان گاهی مجبور به بخشش و گذشت یا حتی ایثار شده یا خواهیم شد . آنوقت میبینیم که کمی تا قسمتی قصه ''گره گوار'' برایمان تکرار میشود . کافکا رنج های چنین انسانی را صادقانه و واقع گرایانه اما ''ناقص'' بیان کرده است .من نیز دربسیاری موارد خود را با او واقعا همدل دیدم. اما عده ای هم هستند که به حقیقتِ ''ببخش وفراموش کن''' باور دارند . چیزی که در اکثر ادیان نیز تکرار شده و منفعت بزرگی را برایِ خودِ فردِ بخشنده حتما به ارمغان می اورد . تا بدانجا که مثل ''گره گوار'' - انتظارِ پاسخ شنیدن - آدمی را دق ندهد . بخشندگی ''' بدون هیچ چشمداشت''' است که ما را قوی و خودباور مینماید و زمینه سازِ لذت بردنِ از حسِ خوبِ زیبایی درون و فهمِ رضایت از زندگیست . اینا شعارنیست بلکه تجربه زندگیست .من ۵۹ سالمه.
گوینده کارش رو عالی انجام داده اما در مورد خود کتاب در این که کافکا یکی از نویسندگان بزرگه شکی نیست ولی با احترام به قدرت قلم ایشون و همچنین با احترام به طرفدارانش به نظرم یه جور سیاه نگری افراطی در نگاهش وجود داره، ضمنا اهل ارائه ی راهکار نیست و بیشتر به مشوش کردن ذهن مخاطب می پردازه و عموما در همون گرداب رهاش می ک نه. ضمنا اوج کار این کتاب به نظرم قسمت در کنیسه ی ماست. به نظرم کافکا و همچنین جناب صادق هدایت که به شدت تحت تاثیر مکتب کافکاست رو میشه رفیق نیمه راه خوند. کلا بنده این کتاب رو فقط و تنها فقط برای کسایی که سبک صادق هدایت رو دوست دارند پیشنهاد می کنم و نه بقیه.
شاید نویسندگانی مثل: چخوف، تولستوی، آلن پو و خیلی های دیگر در مبحث داستان کوتاه سری در سرا دارند. اما کافکا یه چیز دیگست. به نظرم بهترین داستان کوتاه نویس جهان هستش. از لحاظ شخصیت پردازی مبهم عمل می کنه و بعضی مواقع احساس می کنی درباره خودش داره حرف میزنه. از لحاظ داستانی، واقعا بی نظیره چون مرز بین رئال و سورئال رو دریده و خواننده رو در گنگی محض غرق می کنه. و مضمون داستان هاش جامعه گریزی، درونگرایی، ضد حکومتی، روزمرگی، افکار پوسیده عوام هستش. این داستانش &#۳۴; مسخ&#۳۴; نمونه بارزی از شاهکار هاش هستش. که حتی می تونی رگه هایی از خوده شخصیت کافکا هم درش پیدا کنی.
من مخالف کتاب صوتی بودم و فقط میگفتم باید کتاب رو ورق زد و خوند ولی پارسال تو جابجایی خونه صدای همه بلند شد که اینهمه کتاب و چکار کنیم تا ایرانسل چندتا کتاب صوتی هدیه داد و شد چیزی که باید !!!! الان تو این یکسال حدود نودتا فقط کتاب صوتی تو فیدیبو تمام کردم و کلی پادکست قشنگ الان نظرم کاملا برعکسه و اعتقاد دارم صوتی بهتره حداقلش اینه که جون یه درخت و بخاطر خودم نمیگیرم / ما انسان ها کی هستیم که بخاطر راحتی یا سرگرمی خودمون داریم تمام موجودات رو از بین میبریم فقط جون خودمون شیرینه /// در کل میگم «« مرسی فیدیبو »»
این کتاب کوتاه از اون کتاب هابی هست که حتما بعد از تمام شدن باید چند نقد در موردش خوند. به شخصه تا قبل از خواندن نقد ها نتونستم ارتباط بگیرم با کتاب اما بعد خواندن چند نقد فهمیدم چقدر کتاب عمق داره و هر جمله و اتفاق به چی ربط پیدا میکنه. به خریداران توصیه میکنم بعد از شنیدن کتاب حتما نقد بخونید
کافکا مخصوص بعضیا مینویسه ، عالی بود ، آرمان سلطان زاده هم که غوغا میکنه ، عاشقشم
داستان مسخ خیلی خوب و آموزنده بود ، اجرای روانی داشت و میشد کاملا مفهومی رو که نویسنده میخواد به خواننده انتقال بده رو فهمید ولی بقیه داستانها این طور نبودند. به شخصه حتی بعد از شنیدن تفاسیر داستانها باز هم نمیتونم بین تفسیر گفته شده و خود داستان ارتباط چندانی ببینم. حقیقتا اگر تفاسیر رو نمیگذاشتند نمیتونستم فقط با خوندن داستانها به مفهومشون پی ببرم، اگرچه که هنوز هم ارتباط دقیقی بین تفاسیر و خود داستانها نمیبینم.