هنر و ادبیات یک جامعه در هر دورهای از تاریخ، آیینهای از اوضاع و شرایط آن جامعه است و بهتر از هر چیزی و هر وسیلهای آن اوضاع را بازنمایی میکند. از این رو است که معمولاً در مطالعه و شناخت اوضاع و احوال اجتماعی و روانی مردم و جوامع گذشته، آثار ادبی و هنری آنها گاهی مهمترین منبع برای مورّخان و پژوهشگران است و تاریخ ادبیات و هنرشان این اوضاع و احوال را صادقانهتر و کاملتر از تاریخ عمومیشان بازنمایی میکند.
هنر و ادبیات امروز افغانستان نیز مستثنیٰ از این قاعده نیست. جامعهی امروز افغانستان بعد از گذراندن چند دهه جنگ و ناآرامی و تجربهی تمامی شرایط و بحرانهای جنگ، در حال حاضر مثل تمام جوامع بعد از جنگ، گرفتار از سر گذراندن عواقب آن است. در مورد بحرانها و شرایطی که یک جامعه بعد از جنگ دچار آن است، صاحبنظران علوم اجتماعی، مباحث فراوانی انجام دادهاند و انواع بحرانها مانند بحرانهای هویتی، اخلاقی، اعتقادی، اقتصادی و... را برای آن برشمردهاند که همگی حاصل عواقب جنگ، مانند ویرانی، فقر، مهاجرت، از دست دادن دوستان و نزدیکان و به دور ماندن از تحصیل و توسعه است. جامعهی افغانستان نیز که در مدّت زمانی طولانی، انواع و اقسام جنگها از جمله جنگهای داخلی که عواقب ویرانکنندهتری دارند را دیده است، گرفتار این مشکلات و بحرانها است. ردّ و نشان این قضایا را خوانندهی فرهیختهی این کتاب میتواند به نحو و نسبتهای مختلف در غزلهای منتخب در این کتاب مشاهده کند.
بحرانها و گسستهای اجتماعی اگرچه در بعضی موارد، تأثیرات چندان مطلوبی بر صورت و سیرت ادبیات امروز افغانستان بر جای نگذاشته و به دیدهی نقّادانه میتوان خیلی از این ضعفها و فتورها را دریافت و برشمرد، امّا در مواردی خود مواهبی نیز داشته است. وفور موضوع و سرشاری عاطفه از این مواهب است که شاعر افغانستان را همیشه در موضع جدّی گفتن و مؤثّر گفتن قرار داده است. از این رو در شعر امروز افغانستان، کمترین مایه از توجّه به تفننهایی مانند بازیهای فرمالیستی و زبانی و انواع موجبازی و جریانبازی را میتوان مشاهده کرد. این را باید اضافه کرد به تنوّع شگفتی که در مضامین، شیوهها و ساخت و پرداخت این شعرها از رهگذار مهاجرت شاعران افغان به دیگر اقلیمها حاصل آمده است.