وحدت حوزه و دانشگاه، یکی از تعلقات و دغدغههای خاطر و مبارک حضرت امام(ره) و بسیاری از روشنفکران حوزوی و دانشگاه بوده است. صرفنظر از رویکردها و تفاسیر گوناگون از این وحدت که در اینجا قصد ورود و ارزیابی انتقادیشان را ندارم، به نظر میرسد، این مقوله چنانکه باید و شاید، به عمق نرفته و در سطح و لایههای رویین باقی مانده است.
به طور عمده، آنچه در بادی امر در این زمینه مشهود است و به گونهای با پیشزمینهها و ضرورتهای اولیه وحدت حوزه و دانشگاه نیز مغایرت دارد، تبعیت حوزه با عقبه فرهنگی و تاریخی و تمدنی خود از دانشگاه نوظهور است؛ هرچند در جایی این تبعیت، تدوین، تعریف و تجویز نشده است، در عمل به دلیل بیتوجهی به چیستی این وحدت و تسرینیافتن آن به سطوح هستیشناسی و معرفتشناسی بیتوجهی به شرایط متحول اجتماعی و تاریخی و غفلت از پیشزمینهها و ضرورتهای فرهنگی و تاریخی، این حوزه بوده است که عملاً و با فراموشی قابلیتها و استعدادهای خود و با تفسیری نادرست از پیوند علم و دین و یا به عبارتی، دانشگاه و حوزه، تابع معرفتشناسی حاکم بر دانشگاه و ملزومات و مؤلفههای مرتبط با آن شده است.
اگر در این مقوله به گونهای انتظار بوده است که حوزه ضمن آشنایی با آسیبها و ضعفها و استعدادها و قابلیتهای خود، دانشگاه را در بومیشدن و تولید علم یاری رساند، باید به این واقعیت اعتراف کرد که حوزه، نهتنها پی به آسیبها و کاستیهای خود نبرده و در صدد رفع اشکال و ضعفهای خود متناسب و متناظر با حادثه بزرگی به نام انقلاب اسلامی برنیامده است، بلکه از استعدادها و عقبۀ ارزشمند تاریخی خود نیز غافل مانده و به گونهای و از جهاتی، مستحیل در پدیدهای به نام دانشگاه شده است.
در این میان، دانشگاه نیز بدون توجه به کاستیهای خود و بدون بهرهگیری از قابلیتهای تاریخی حوزه و با غفلت از مباحث ظریف و پیچیده و حساس معرفتشناسی علمی و نسبت علم با فرهنگ و جامعه و با غرقشدن در معرفتشناسی اثباتگرایانه و شتاببخشیدن ناشیانه به آن، از پاسخگویی به ضرورتها و نیازهای علمی کشور بازمانده است. فروکاستن وحدت حوزه و دانشگاه به وحدت روحانی و دانشگاهی و نگاه به این وحدت در سطح وحدت نیروهای اجتماعی و بیتوجهی به مبانی هستیشناسی و معرفتشناختی این وحدت و غفلت از ضرورت نگاه ساختاری و نهادی به آن، از بزرگترین، جدیترین و فزایندهترین آسیبهای علمی در دوره اخیر است و راهکاری جز واکاوی فلسفی و معرفتشناسی علمی و تلاش در راستای دستیابی به یک معرفتشناسی متناسب و متناظر با مبانی هستیشناختی مطلوب و قابل دفاع و شرایط فرهنگی و تاریخی این زادبودم از یک سو و فهم جایگاه حوزه و دانشگاه در این معرفتشناسی و درک قابلیتهای تاریخی این دو نهاد در سیاستگذاریهای علمی کشور از سوی دیگر، قابل تصور نیست.