دانشی که «اقتصاد» نامیده میشود از همان آغاز برپایۀ اقدام به انتزاع بنا میشود، به این معنا که مقولۀ خاصی از کردوکارها، یا جنبۀ خاصی از همۀ کردوکارها را از بستر نظم اجتماعی، که همۀ کردوکارهای انسانی در آن غوطهورند، بیرون میکشد. این غوطهور بودگی، که برخی از ابعاد یا آثار و نتایج آن را میتوان در مفهوم «اندرتنیدگی» کارل پولانی سراغ گرفت، ایجاب میکند که (حتی وقتی، بهمنظورِ افزودن بر شناخت، ناچاریم بهگونۀ دیگری عمل کنیم) همۀ کردوکارها را، از جمله کردوکاری که به آشکارترین وجه و دقیقترین معنای کلمه، «اقتصادی» به نظر میرسد، به صورت «واقعیت اجتماعی تام»، در معنای موردِنظر مارس موس، بنگریم.
مطالعاتی که من بیش از چهل سال پیش در الجزایر دربارۀ منطق اقتصاد مبتنی بر شرف و «اعتماد» یا دربارۀ عوامل اقتصادی و فرهنگی کردوکارهای پسانداز، اعتبار یا سرمایهگذاری به انجام رساندم، یا مطالعهای که در میانههای دهۀ ۱۹۶۰ همراه با لوک بولتانسکی و ژان کلودشامبوردون دربارۀ بانکها و مشتریانشان انجام دادم یا، جدیدتر از همه، مطالعهای که همراه با صلاح بوهجا، روزین کریستن، کلرژیوری و مونیک دو سنمارتن، دربارۀ تولید و بازاریابی خانههای تکواحدی انجام دادم، با مرسومترین شکل اقتصاد دو تفاوت اساسی دارند: در تکتک آنها تلاش شده است از همۀ شناختی که دربارۀ ابعاد مختلف نظم اجتماعی در دسترس است- که میتوانیم بدون ترتیب خاصی از آنها نام ببریم: خانواده، دولت، نظام درس و مدرسه، اتحادیههای کارگری، سازمانهای مردمنهاد، و از این قبیل- و نه فقط دانش مربوط به بانکداری، شرکتها و بازار، استفاده شود؛ در این مطالعات، دستگاهی از مفاهیم به کار رفته که در پاسخ به دادههای مشاهدهای پرورانده شده و میتوان آن را در حکم نظریۀ بدیلی برای فهمیدن کنش اقتصادی معرفی کرد: مفهوم ریختار، که در تلاش برای تبیین کردوکارهای زنان و مردانی پرورانده شد که حس میکردند به جهان اقتصادی خارجی و غریبهای پرتاب شدهاند که جزءِ واردات تحمیلی استعمار است، زنان و مردانی با طبع و قریحهای فرهنگی- بهخصوص قریحۀ اقتصادی- که در دنیای پیشاسرمایهداری کسب کردهاند؛ مفهوم سرمایۀ فرهنگی، که مفهومپردازی و کاربرد آن تقریباً مقارن شد با ایامی که گریبکر ایدۀ مبهم و سست «سرمایۀ انسانی» را سر زبانها انداخت (ایدهای که آکنده از مفروضاتی است که به لحاظ جامعهشناختی قابل قبول نیستند)، سرمایۀ فرهنگی برای تبیین تفاوتهایی در عملکرد تحصیلی کودکانی با ارثیههای فرهنگی نابرابر و، به طورکلیتر، تفاوتهایی در همۀ اقسام کردوکارهای فرهنگی و اقتصادی به کار رفت، که به طریق دیگری نمیشد آنها را توضیح داد؛ مفهوم سرمایۀ اجتماعی را من بر مبنای پژوهشهای قومنگاریام در کابیلیه یا در برن پرورانده بودم تا بقیۀ تفاوتهایی را تبیین کنم که، بهطورکلی، به منابعی مربوط میشوند که از طریق شبکههای «روابط»، که اندازهها و چگالیهای مختلفی دارند، و توصیهها و معرفیها تحقق مییابند، این مفهوم- که امروزه غالباً به نام جیمز کلمن گره خورده است که آن را در بازار محفوظ جامعهشناسی امریکایی رایج ساخت- برای تصحیح دلالتهای مدل رایج به کمک «شبکههای اجتماعی» به وفور مورد استفاده قرار میگیرد؛ مفهوم سرمایۀ نمادین، که برای تبیین منطق اقتصاد شرف و «اعتماد» چارهای جز ساختن آن نداشتم و در تحلیل اقتصاد کالاهای نمادین، بهخصوص آثار هنری، توانستهام آن را روشنتر و پیراستهتر کنم؛ و سرانجام، مهمتر از همه، مفهوم میدان که در «جامعهشناسی اقتصادی نوین» با استقبال روبرو شده است، البته بدون ذکر مأخذ و غالباً به صورت تقریباً رقیق شدهتر.