یکی از موضوعهای مهم قرآن مجید، که از صدر اسلام تاکنون، پیوسته مورد توجه و علاقه همه مسلمانان، از هر صنف و قشر و گروه و در هر سنی بوده، قصههای آن است.
این مقوله مهم و قابل توجه در کلام خدا، که بر پیامبر بزرگ اسلام نازل شده، خاصه با تأکیدی که خداوند در آیه سوم «سوره یوسف» بر آن کرده، خود به خود، برای اهالی ادبیات، اهمیتی دوچندان یافته است. بهگونهایکه، در قرن حاضر خورشیدی، بهویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور ما، در میان داستان - و اخیراً نمایشنامه و فیلمنامه- نویسان مسلمان بحثهای بسیاری برانگیخته، و منجر به ترجمه و نگارش مقالهها و کتابهای متعددی در این زمینه شده است؛ که اغلب، هریک از جنبهای، حاوی نکات ارزشمند و قابل توجهی درباره قصههای قرآن، و بهطورخاص، «سوره یوسف»اند.
آنچه صاحب این قلم را بر آن داشت که بر آن انبوه نوشتهها در این باره، نوشتهای دیگر بیفزاید، عمدتاً دو نکته بود:
نخست آنکه، قرآن مجید، دریایی بیکران با عمق ناپیداست؛ که جز رسول خدا (ص) و راسخان در علم، نمیتوانند ادعا کنند به همه ابعاد و لایههای آن پی برده، و تمام نکات پنهانش را دریافته و بیان کردهاند. به همین سبب است که در هر دوره و زمان، با توجه به اختراعها و اکتشافها و پیشرفتهای جدید بشر در رشتههای مختلف و ارتقای دانش و معرفت او در مورد هستی، جهان و خود، درک و دریافتهای تازهای از برخی سورهها و آیات این کتاب آسمانی حاصل میشود؛ که این امر، خود، لزوم تجدیدنظرهایی در تفاسیر گذشته و ارائه تفسیرهایی بهروزتر را، ایجاب میکند.
دیگر آنکه، آنچه تاکنون درباره قصههای قرآن بهطورعام و «قصه یوسف» به صورت خاص نوشته و منتشر شده، از سوی کسانی بوده که اغلب، یا به کل داستاننویس و منتقد و نظریهپرداز ادبیات داستانی نبودهاند، یا اگر احتمالاً آشناییای هم با این مقوله داشتهاند، این دانش آنان، کم و جزئی، و حداکثر در حد مشهورات این رشته بوده است.