«جاناتان، هنوز نامت همین است؟ امروز متوجه شدم که چیزهای زیادی هست که من نمیدانستم و بیوقفه اندازه این خلأ را تکذیب میکنم، خلائی که از زمان رفتن تو مرا احاطه کرده است. وقتیکه تنهایی روزهایم را تاریک میکرد، اغلب به آسمان نگاه میکردم سپس به زمین، با این احساس سرکش که تو همین حوالی هستی.» این جملاتی است که مارک لوی با آن قصهای را آغاز کرده است که سریع و پرهیجان خواننده را به شگفتی وامیدارد. نویسندهی «فقط اگر این واقعی بود» داستان دیگری نوشته است که از آن لذت خواهید برد. قرار آینده برندهی جایزهی ادبی لوسین باربر شده است.
قرار آینده با عنوان اصلی «la prochaine fois» اولین بار سال 2004 منتشر شد. این کتاب در انگلیسی با نام «in another life» شناخته میشود. این کتاب داستانی عجیب است. داستانی از عشق و انتقام در دنیای بینالمللی هنر. قصهای پر از جوشوخروش و تحرک که خواننده را با خود همراه میکند. این کتاب توانست نظرات منتقدان را به خود جلب کند. پاریس مچ دربارهی این کتاب نوشته است: «نوشتهی او جریان دارد. بسیار زیبا و پرسرعت است، زندگی دیگری از رومئو و ژولیت است که در دنیای امروز تصویر شده است. داستانی پرماجرا، زیبا و به همان اندازه غمانگیز.»
Elle نیز دربارهی قلم مارک لوی نوشته است: «داستان او ما را به رویا میبرد و قلمش احساسمان را سرشار میکند.»
جاناتان و آنا آخرین مراحل آمادگی برای عروسی خود را میگذرانند که از پیتر دوست جاناتان تماسی دریافت میکنند. پیتر در کار حراج آثار هنری است و جاناتان یکی از متخصصین این کار است که سالهاست روی کارهای ولادیمیر راسکین، نقاش روس قرن نوزدهم کار میکند و برجستهترین متخصص جهان دربارهی آثار اوست.
پیتر در تماس تلفنی با جاناتان به او میگوید که گالریای در لندن 5 اثر از راسکین دارد که نشان میدهد تنها اثر گمشدهی راسکین هم باید میان آنها باشد. او بیست سال است که دنبال این تابلو میگردد و البته پیتر هم در حرفهاش به مشکلات جدی برخورد کرده است. این تابلو میتواند همهچیز را برای هردوی آنها تغییر دهد.
جاناتان برای دیدار از تابلو به لندن میرود و بالاخره شاهکار راسکین را میبیند اما او در آخرین لحظه متوجه چیزی میشود که دردسری بزرگ است، ولادیمیر راسکین تابلو را امضا نکرده است... چرا این اتفاق افتاده است؟ حالا جاناتان باید کارهای زیادی انجام دهد تا بتواند این ماجرا را حل کند.
در عمق تابلو، زن جوانی ایستاده بود. پیراهن پلیسه داری که به تن داشت به رنگ قرمز دلنشین و غلیظی بود. رنگ قرمزی که جاناتان به عمر خود ندیده بود. با سرانگشتان تابلو را لمس کرد. آن تابلو از چیزی که میتوانست تصورش را بکند زیباتر بود. موضوع اول این بود که ولادیمیر تمام قوانینی که بر خود تحمیل کرده بود تا عکس زنی را نکشد را زیر پا میگذاشت و ثانیه آن رنگ قرمز غیرقابلتوصیف که به یادش آورد خود ولادیمیر رنگهایش را به روش قدیمی آماده میکرد.
مستیای تفکرات تخصصی او را در برگرفته بود. تم ضد نوری که نقاش در آن به کار گرفته بود فاکتوری بود از نقاشی معاصر خبری از لرزش نور نبود اما تصویرسازی دقیق و پیشرفتی پیش قراولانه در قرن بیستم بود. در پسزمینه؛ سپیداری آبی روی آسمان سبز زمرد از فوویسم در آینده خبر میداد. جاناتان استعداد نقاش موردعلاقهاش را بهتر و بیشتر دریافت. ولادیمیر مربوط به هیچ زمانی نمیشد. آن تابلو بینظیر بود.
زیر لب گفت:«پس تو انجامش دادی, بدقلق پیر! شاهکارت رو ساختی.»
بدین ترتیب جاناتان ساعت ها تابلوی زن جوان در پیراهن قرمز را به نظاره نشست و کلارا که اتاق را ترک کرده بود هرگز در طول شب بازنگشت تا مزاحم همنشینی فوقالعادهای که نقاش و تاریخدانش را احاطه کرده بو نشود.
هنگام طلوع روز بود که کلارا وارد دفتر کار شد. یک سینی روی میز گذاشت. پردهها را کنار زد و اجازه داد نور از پنجرههایی که تا نیمه بازشان کرد وارد شود.
جاناتان چشمهایش را جمع کرد و خودش را کنار کشید. روبه روی کلارا پشت میز نشست و فنجانی چای برای او ریخت. بیآنکه چیزی بگویند چندلحظهای را به هم نگاه کردند و جاناتان سکوت را شکست.
«قصد دارید باهاش چیکار کنید؟»
کلارا درحالیکه خارج میشد گفت:«این به شما بستگی داره.»
جاناتان لحظهای تنها ماند. حالا مطمئن بود تابلویی که تمام شب بررسیاش کرده بود سرانجام شهرتی را به راسکین میبخشید که مستحق آن بود. زن جوان در پیراهن قرمز نقاش را در میان همعصرانش قرار میداد. محافظهکاران متروپولیتن نیویورک، لاتات گالری لندن، موزه دورسای پاریس پرادو مادرید دفاتری در فلورانس، بریجستون در توکیو، همگی از این پس دوست خواهند داشت اثر راسکین را به نمایش بگذارند.
ناگهان فکری به ذهنش رسید. اینکه پیتر از خودش خواهد پرسید کدام یک ازبین آنها بالاترین پیشنهاد خرید را خواهد داد تا نهایتاً اين اثر روی دیوار موزهاش آویزان شود. موبایل را از جیبش درآورد. شماره پیتر را گرفت و روی پیغامگیرش ، پیامی گذاشت.
«یه خبری دارم که می خوام باهات در میان بذارم. من الان مقابل تابلویی هستم که خیلی دنبالش گشتیم و میتونی حرفم رو باور کنی، این تابلو فراتر از تمام انتظارات ماست. تو رو خوشبختترین و حسادت برانگیزترین حراج گر خواهد کرد.»
کلارا از پشت سرش گفت:«البته با جزئیاتی تقریبی و نزدیک.»
مارک لوی نویسندهی فرانسوی متولد سال 1961 است. او در دانشگاه دوفین پاریس در رشتههای مدیریت و کامپیوتر تحصیلکرده است. او در اواخر دههی نود اولین رمانش به نام «فقط اگر این واقعی بود» را نوشت و به توصیهی خواهرش آن را برای رابرت لافونت فرستاد. شرکت سینمایی استیون اسپیلبرگ امتیاز ساخت فیلم از روی این کتاب را خرید و فیلم سینمایی «درست مثل بهشت» از روی آن ساخته شد. این فیلم سال 2005 در آمریکا منتشر شد و با استقبال فوقالعادهای روبهرو شد.
از میان دیگر آثار این نویسندهی فرانسوی میتوان به کتابهای «یافتن تو»، «هفت روز برای یک ابدیت»، «در زندگی دیگر»، «تجدید چاپ»، «تمام آن چیزهایی که ما هرگز نگفتیم»، «قویتر از ترس»، «یکی دیگر از ایدههای خوشبختی» و «بازپخش» را نام برد.
آثار او به 49 زبان ترجمهشده است و بیش از سی میلیون نسخه از آثار او در سراسر جهان فروختهشده است.
کتاب قرار آینده در سراسر دنیا با استقبال زیادی مواجه شده است... رضا دلیر مترجم برجستهی کشورمان سال 94 این اثر را به فارسی برگردانده است. انتشارات البرز که در سالهای گذشته قدمهای بزرگی در ارائهی داستانهای روز سراسر دنیا در ایران برداشته است این کتاب را در بازار کتاب ایران عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
قرار آینده داستانی هیجانانگیز است. پرفراز و شیب و نفسگیر. داستانی که احساسات انسانی را با یک ماجرای مرموز تاریخی درهمآمیخته است و روایتی جذاب به وجود آورده است که اگر خواندن آن را آغاز کنید زمین گذاشتنش غیرممکن به نظر میرسد. توصیفات مارک لوی در این کتاب بهقدری زیبا و زنده است که میتواند چشمهایتان را ببنیدید و خود را در گالری کنار جاناتان و در حال بازدید از آثار ولادیمیر راسکین تصور کنید. مارک لوی اثری خلق کرده است که میتواند برای هرکسی که اندکی از خواندن لذت میبرد لحظات خوبی بسازد. اگر دلتان داستانی با ریتم سریع و نفسگیر با لحظاتی پرهیجان میخواهد باید قرار آینده را در فهرست کتابهایی که میخواهید مطالعه کنید قرار دهید.
کتاب قرار آینده در دستهی کتابهای داستان عاشقانه قرار دارد.
کتاب قرار آینده مناسب برای گروه سنی بزرگسال است.
تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب 296 صفحه است که با مطالعهی روزانه 20 دقیقه میتوانید این کتاب را در 14 روز بخوانید.
کتاب قرار آینده جزو کتابهای حجیم و بلند با موضوع داستان عاشقانه است. این کتاب برای افرادی که وقت بیشتری برای مطالعه دارند و میخواهند در زمینهی داستان عاشقانه زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص دهند انتخاب مناسبی است.
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب قرار آینده اثر مارک لوی بود. خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی داستان عاشقانه میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۵۰ مگابایت |
تعداد صفحات | 296 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۵۲:۰۰ |
نویسنده | مارک لوی |
مترجم | رضا دلیر |
ناشر | انتشارات البرز |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | La prochaine fois |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۷/۰۴/۲۳ |
قیمت ارزی | 3 دلار |
قیمت چاپی | 20,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خلاصه داستان کتاب: داستان عشقی که از مرگ عبور کرده و قرن ها ادامه یافته. جاناتان یک ارزش گذار تابلوهای نقاشی است که در پی ردی از تابلویی پرر رمز و راز با کلارا برخورد می کند. هر دو معتقدند که گویی پیشترها یکدیگر را ملاقات کرده اند. اما کی و کجا؟ شاید یک قرن پیشتر در لندن...
اوایل داستان خیلی کند پیش میرفت و جذابیتی نداشت فقط نیمه دومش یکم کشش ایجاد میکرد که بخوای بدونی نهایتا چی میشی. در کل کتابی نبود که خوندنش رو به بقیه توصیه کنم.
در ابتدا داستان روند مبهمی داره و خواننده ممکنه کمی گیج بشه ولی در ادامه روند داستان ملموس تر میشه
بیشتر علمی تخیلی بود. داستانش خیلی لوس بود و رفتار آلیس دالتون اصلا قابل درک نبود
نسخه چاپیش رو خونده بودم اما هدیه دادم، خیلی خوب و جذاب
داستان ایدهی جالب و جذابی داشت و ترجمه هم روون بود?
خیلی عالی بود .فقط ترجمه ضعیفه