فلسفه، از آغاز، تلاش كرده است تا به قلب سرشت و ماهيتِ انسان رسوخ كند. در سرتاسر اين دوران ــ از عصر يونانيان تا قرون وسطی تا دوران مدرن و امروزه ــ سنت درازدامن و غنیای گسترش يافته كه شاخصهاش تلاش بسيار برای تعريف سرشت انسان است. در اينجا، مرور مختصر برخی از اين تلاشها میتواند به فهم اين مطلب كمك كند كه در فيلمهای كوبريك اوضاع از چه قرار است. يكی از نخستين روشهای فلسفه ديالوگ بوده است، كه به نحو بارزی سقراط و افلاطون آن را در يونان باستان مطرح كردند. در اينجا ايده اين است كه انسانها موجوداتی عقلانیاند، و اينكه ما در جريان مكالمه، و اساساً از طريق پرسشها و پاسخها، بهتر تعقّل میورزيم. با اين روش، با صَرف تلاش بسيار، میتوانيم به حقايق غايی و جاودانه جهان برسيم. افلاطون اين حقايق را «صُور مثالی» ناميد، ذوات واقعيت كه علیرغم سيّاليتِ ماده ثابت باقی میمانند.
نگرش مُضمَر در اين روش اين است كه باورهای متعارف ما درباره موضوعات فلسفیای نظير واقعيت، معرفت، عدالت، و هدف زندگیِ انسانی مطالبی درست راجع به آنها در بر دارد، اما، علاوه بر آن، بهناگزير مطالبی نادرست نيز راجع به آنها دارد. میتوانيم از راه ديالوگی انتقادی اشتباهاتمان را عيان كنيم، و نظريه ايجابیِ درستی را به ظهور برسانيم. دقيقه اين روشْ آغازيدن از باورهای جاری و درگيری نقادانه با ديگران و نيز با خودمان است تا ايدههايمان را اصلاح كنيم.