این کتاب پیش از هرچیز کوششی است برای تعدیل باوری عمومی درباره اینکه حماسه بزرگ فارسی، شاهنامهی فردوسی، از چه سخن میگوید. نوعی تبختر در این مسئولیت هست که کاملا بدان آگاهم. صفت «عمومی» البته به معنای عمومیت داشتن بین آنهایی است که توانایی خواندن این کتاب را به فارسی دارند، زیرا خواندن شاهنامه در خارج از ایران به دلیل ترجمههای اغلب نادقیق رواج بسیار کمی دارد (این نابسندگی هم متنی است ــ بیشتر ترجمههای موجود از نسخههای نامناسب انجام گرفتهاند ــ و هم ادبی است ــ خیلی از ترجمههای موجود به هیچ رو قابل خواندن نیستند). برای غریبهای مانند من، یک غیرفارسیزبان، دانشجوی زبان و ادبیاتی که در اواخر بیست و اوایل سی سالگی خود به سراغ این دو آمده است، و کسی که به طور طبیعی نمیتوانست به صورت غریزی همزمان با مکیدن پستان مادرش مقولات و تمایلات فرهنگی را که لازمه خواندن شعر فارسی است دریابد، چنین مسئولیتی از نظر فرهنگی مانند عرضاندام جلوِ کاردان است.
اگرچه این حقیقتی است که شاهنامه اثری فرهنگی است و از نظر وسعت تأثیر و نقش محوریای که در تاریخ فرهنگ فارسی بعد از قرن یازدهم میلادی داشته با هومر در فرهنگ یونان قابل مقایسه است، همین فراگیری و تا حدی تقدس (و برای بعضیها تقبیح آن) راه را برای اظهارنظر غریبهها باز میگذارد.