زبان فارسی از نظر ساختار و ویژگیهای زبانشناختی یکی از مهمترین زبانهای هند و ایرانی در میان خانواده بزرگ زبانهای هند و اروپایی است. این زبان نتیجه فرایندِ مبادلات و تأثیرپذیریهای متقابلی است که در درازنای سدههای متوالی انجام گرفته و به صورت کنونی درآمده است.
اگر اعتقاد داشته باشیم که شکوه فرهنگی هر قومی در آثار ادبی آن قوم بازتاب مییابد، باید بپذیریم که بخش بزرگی از گنجینه ادب ما ایرانیان در آثاری که از دوران کهن به جا مانده منعکس است. ما نه تنها موظفیم که این آثار را (اعم از اوستا، کتیبههای فارسی باستان، متون ادبی دوره میانه) ارج نهیم، بلکه باید آنها را عمیقا بکاویم و گوشههای تاریکشان را روشن کنیم. آشنایی با این گنجینه گرانبها یعنی آشنایی با تاریخ و دگرگونیهای زبانی، آشنایی با تحولات دینی و فرهنگی گذشته.
از آنجا که جوامع انسانی همواره در حال دگرگونیاند، بنابراین میتوان گفت که زبان در هر زمان آیینه تمامنمای ساختار فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دوران خویش است. به سخن دیگر، گوشههای تاریک و مبهم در علومی مانند تاریخ، زبانشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی و ادبیات هر قومی را به یاری زبانهای به جا مانده از آن میتوان روشن کرد.
زبان فارسی ــ مانند برخی از زبانهای هند و اروپایی ــ دارای این ویژگی بارز است که تاریخ آن را میتوان بر پایه منابع و مدارک موجود و با توجه به قانونمندیهای زبانشناختی در دورههای تاریخی زبان (باستان، میانه و نو) بررسی کرد و به نتایج مهمی دست یافت.
موضوع کتاب حاضر بررسی یکی از متنهای دینی ایران باستان، یعنی سه فصل پایانیِ یسنهای اوستاست.
زبان اوستایی اگرچه از دو سده پیش مورد توجه ایرانشناسان قرار گرفته است، اما در باره آن هنوز پژوهش ادامه دارد. بنابراین نکات مبهم کتاب اوستا نیز، به ویژه گاهان که کهنترین بخش آن به شمار میآید، هنوز روشن نشده است.