طنزپرداز از فضای ناپایداری سخن به میان میآورد که در آن انسان تاریخی و انسان تقویمی هر دو در مجموعهای از قراردادها و نظامات ناگزیر پیچیده شدهاند که غالبا آن را طبیعی و بدیهی و ازلی تلقی میکنند و فراموش کردهاند که خودشان، این قراردادها را برای تسهیل ارتباطات فردی و اجتماعی خلق کردهاند و قاعده بازی از آغاز جعلی بوده است. طنزاندیش جهان را برهنه میبیند در سبعیت و چارهناپذیریاش، اما اگر آن جهان و آدمیان محصور در این روابط را همچنان که میبیند تصویر کند زهرهدران خواهد بود پس میکوشد که آن بینش هولناک را پوششی ظریف بپوشاند. فاجعه را در لباس لطیفه باز گوید. این فریفتاری دیگر است، اما از چنین نمودی چاره نیست. طنزپردازان معمولاً تیرهبین و تلخترین آدمیانند که در مواجهه با دیگران کتبا و شفاها به شیرینی و سبکساری تظاهر میکنند.
ادبیات طنزآمیز از رخسار روابط و قراردادهای بیبنیان پرده برمیافکند بهخاطر انقلابی در نگاه یا نگاهی به ژرفا.
راستی نگاه چیست؟ و چه چیز است ژرفا و غیر آن؟