کتاب «تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم» Everything I never told you نوشتهی «سلست اینگ» در سال 2014 منتشر شد. این کتاب داستان گمشدن دختری به نام «لیدیا» در سوم می ۱۹۷۷ است. این دختر جوان یک هفته پس از تولد شانزدهسالگیاش در کنار دریاچهای خودکشی میکند و مادر و پدرش را با انبوهی سؤال ترک میکند. «جیمز» و «مارلین» پدر و مادر این دختر که استاد دانشگاه و پزشک هستند در ابتدا با شوکی عمیق روبهرو میشوند ولی پس از مدتی به دنبال چرایی رفتار دخترشان زندگیشان را مرور میکنند.
کتاب «تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم» اولین رمان «سلست اینگ» است که او را به شهرت جهانی رساند. این کتاب در همان سال انتشار بهعنوان کتاب سال آمازون انتخاب شد و در رأس فهرست صد کتاب برتر سایت گودریدرز قرار گرفت. این کتاب روایت داستانی مرموز است که اتفاقهای گذشته و آینده را به یکدیگر متصل میکند. این نویسندهی چینی آمریکایی در این اثر دوران حساس کودکی و تأثیر رفتار والدین بر آیندهی کودک را در قالب داستانی خواندنی و پرکشش به تصویر کشیده است. این اثر علاوهبر داستان جالب بسیار تأملبرانگیز برای زنان و مردانی است که تصمیم میگیرند فرزند داشته باشند. این داستان ابعاد گوناگون یک خانواده را بررسی و از چگونگی تخریب روحیهی یک کودک بر اثر رفتارهای نادرست خانواده صحبت میکند.
«سلست اینگ» Celeste Ng نویسنده چینی - آمریکایی در سال 1980 در پیتزبورگِ پنسیلوانیا به دنیا آمد. او در خانوادهای تحصیلکرده کودکیاش را گذراند و در دههی هشتاد میلادی به آمریکا مهاجرت کرد. او تحصیلاتش را در رشتهی زبان انگلیسی دانشگاه هاروارد و نویسندگی خلاق در رشتهی میشیگان به سرانجام رساند و نوشتن را از یک مجلهی ادبی آغاز کرد. او برای نوشتن رمان «تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم» شش سال زمان گذاشت و درنهایت با انتشار آن به شهرت جهانی رسید.
کتاب «تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم» نوشتهی «سلست اینگ» را انتشارات کتاب کولهپشتی با ترجمهی «مرضیه خسروی» در سال 1394 منتشر کرده است که در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «مرضیه خسروی» مترجم این اثر متولد سال 1362 است که تحصیلاتش را در رشتهی حقوق به سرانجام رسانده است. او مترجم پرکاری است و از ترجمههای دیگر او میتوان به «شبگردیها» اثر «چارلز دیکنز»، «هوو» اثر «ویلیام ترور» و «در باب هنر و زندگی» اثر «جان راسکین» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک و صوتی آنها هم در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
آن تابستان آنها دربارهی پدر و مادر نات هم پچپچهایی کردند؛ ولی مادر نات به خانه برگشته بود. مادر جک هنوز مطلقه و جک هم هنوز یاغی بود.
و حالا؟ درست هفتهی قبل، وقتی با ماشین از جایی به خانه برمیگشت، جک را دیده بود که با سگش پیادهروی میکند. دریاچه را دور زده و وقت ورود به کوچهی کوچک و بنبستشان، جک دراز و بیقواره، از مقابل بانک میگذشت و سگش جلوتر از خودش شلنگتخته سمت درختی میرفت. جک تیشرتی کهنه و رنگورورفته تنش بود و موهای حنایی رنگش نامرتب روی سرش فر خورده بود. وقتی نات با ماشین از برابرش گذشت، جک سرش را بالا گرفت و اندک تکانی به سرش داد، او سیگاری گوشهی لب داشت. نات با خودش فکر کرده بود، این حرکت بیشتر از سر شناختن بود تا سلام و علیک کردن. کنار جک، سگ هم به چشمهایش زل زده و حسب عادت یک بایش را بلند کرده بود، و لیدیا تمام بهار را با او گذرانده بود.
حالا نات به این فکر میکند که اگر این موضوع را بگوید، پدر و مادرش خواهند گفت، چرا قبلاً این موضوع را نگفته بودی؟ آنوقت مجبور خواهد شد بگوید که تمام آن بعدازظهرهایی که میگفته «لیدیا دارد با یکی از دوستانش درس میخواند» یا «لیدیا بعد از کلاس توی مدرسه مانده تا ریاضی کار کند»، درواقع منظورش این بوده که او با جک است یا دارد ماشین جک را میراند یا خدا میداند الآن با او کجا رفته. علاوه بر این: بردن اسم جک به معنای پذیرش چیزی بود که نات علاقهای به آن نداشت. اینکه جک درهرحال بخشی از زندگی لیدیا بود، اينکه ماهها بود به بخشی از زندگی او بدل شده بود.
آنسوی میز، ماریلین به اعداد دفترچه تلفن نگاه میکند و با صدای بلند میخواندشان؛ جیمز شماره میگیرد، آرام و با دقت، با یک انگشت صفحهی مدور اعداد را به حرکت درمیآورد. با هر تماس بیشتر دستپاچه میشود. نه؟ هیچی به تو نگفت، هیچ برنامهای؟ اوه. میفهمم. بسیار خب. بههرحال ممنونم. نات رگههای چوب میز آشپزخانه را وارسی میکند و آلبوم باز جلویش قرار دارد. عکسی که به پلیسها دادهاند، شکافی در صفحه پدید آورده، قاب تمیز مشما پوشش سفید خالی عکس را نشان میدهد. مادرشان دستش را روی ستون دفترچه تلفن پایین میبرد و سیاهی نوک انگشتش ردی تیره بر جای میگذارد. آن پایین، زیر رومیزی هانا پایش را دراز میکند و با یک انگشتش بهپای نات میزند، حرکتی از سر شوخی. اما نات توجهی نمیکند.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۹۱ مگابایت |
تعداد صفحات | 287 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۹:۳۴:۰۰ |
نویسنده | سلست اینگ |
مترجم | مرضیه خسروی |
ناشر | انتشارات کتاب کولهپشتی |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Everything I never told you |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۴/۱۰/۱۶ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 18,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب بدی نیست، سراسر جملات قصار پر معنا، در کل کتاب بدی نبود، ولی یه چیزی که برام سواله اینه که چه اصراری هست که تو تموم آثار نویسنده ها و فیلمنامه نویسها حتما حتما حتما باید به موضوع همجنس گرایی اشاره کنند حتی اگر شده در حد یه جمله گذرا؟!!! چند ساله تمام فیلم های هالیوود حتما این مورد رعایت میشه انگار که بهشون بخش نامه شده!!! دلیل این همه تمرکز و اصرار رو این موضوع و نمی فهمم
کتاب خیلی خوبیه.نشون میده گاهی با انتظارامون و حتی با تعریفامون از یه شخص که درواقع چیزیه که خودمون میخوایم تو اون شخص ببینیم چه بار سنگین و غیر قابل تحملی رو دوشش میذاریم اونقدر که وقتی نمیتونه اون قدری که بقیه ازش انتظار دارن خوب باشه احساس پوچی میکنه چون احساس میکنه نه تنها از خودشو ناامید کرده اونطوری که بقیه ازش تصور داشتن هم نبوده.واقعا لیدیا رو با تمام وجود احساس کردم گاهی انگار خودم بودم وقتی باید اونجوری باشی که بقیه میخوان تا خوشحالشون کنی انگار خود واقعیتو گم میکنی.کاش اون چیزی که از بقیه میخوایم باشنو با اون چیزی که واقعا هستن یکی نکنیم.
من از این کتاب خیلی خوشم اومد البته من صوتی اون رو از توی نوار گوش دادم. داستان اثراتیه که هر کدوم از ما از والدینمون می گیریم و بر دیگران می گذاریم. این خیلی خوبه که از دید هر یک از اعضای خانواده داستان رو نقل می کنه. به ما نشون میده که در عین نزدیکی به هم چقدر از هم دوریم. این که چقدر تصمیمی که برای ازدواج می گیریم می تونه نسل بعدی ما رو تحت تاثیر قرار بده. و اگر ما اینو و اعماقشو بدونیم چه خواهیم کرد. مثل داستان زندگی هر کدوم از ماست. فکر می کردم کجا رو می شد تغییر داد تا آدما اینقدر رنج نمی کشیدن و آیا اصلا میشد از قبل دونست تا مانع رخ دادن این رنجها شد؟
به نظرم این کتاب یه رمان روانشناسی محسوب میشه و نویسنده خیلی خوب از روان شناسی اطلاع داشته به علاوه که رمان نویس عالیه بوده و احساسات رو هم فوق العاده انتقال میده و اصلا کسل کننده نیس و گاهی اوقات یه جوری حقیقت رو میگه که ادمو میخ کوب میکنه اصلا عالیهههه این کتاب و به نظرم اگه دقیق خونده بشه خیلی میتونه به زندگیمون هم کمک کنه
کتاب فوق العاده ای بود برای من، انقدر روان و گیرا که میتونستی خودتو جای تک تک کاراکترا بذاری و احساسشونو درک کنی. یادآور اینکه چقدر در انتقال مفاهیم به همدیگه مشکل داریم و چقدر سطحی از کنارش رد می شیم، بی اینکه متوجه پیامداش باشیم. با شخصیت جیمز زندگی کردم، همون تجربه رو از زندگی در ایران دارم. ماریلین، نات، لیدیا و هانا همه تکه هایی از وجودمو متجلی کردن، تکه های به ظاهر عادی و بی اهمیت ولی مهم و اثرگذار
خیلی وقت بود کتابی نخونده بودم که اشکم رو در بیاره. پیشنهاد میکنم با دقت بخونید، نوع روابط، تنشها، نوع رفتار والدین و برداشتهای اشتباه از رفتارهای همدیگه.... هرچند انتظار پایان بندی بهتری داشتم ولی به نظرم نویسنده خیلی هنرمند بود که تونسته بود انقدر زیبا عواطف غیرقابل بیان رو توی یک کتاب بنویسه و دست مترجم هم درد نکنه که انقدر خوب برگردونده بود. این کتاب شاید بیشتر از خیلی کتابهای روانشناسی حرف واسه گفتن داشت.
کتاب خیلی قشنگ ولی ناراحت کننده ای بود خیلی عالی ترجمه شده بود اصلا نمیشد زمین گذاشتش مگر اینکه مطمئن باشه حداقل پنج شیش قطره اشک ریخته باشین قسمت بد داستان اونجا بود که انگار حتما یکی باید نابود میشد تا خانواده دست از رفتار و توقعاتش برداره
کتاب اموزنده ای بود ، ولی بچه های امروزی زیر بار حرف زور و سخت گیری نمی رن ، نسل جدید هیولا هستن برای خودشون ، مثل نسل ما ببو گلابی نیستن که گوش به فرمان و برده بودیم، اشتی کردن پدر و مادر هم بعد از خیانت مرد خیلی جالب بود ، که انگار نویسنده قصد داشت هر چه سریع تر داستان رو جمعش کنه، اول داستان هم خیلی سرد و بی روح با مرگ دخترشون مواجه شدن که این جزو ایرادات داستان بود
"وارث آرزوهای پدر و مادر بودن سخت است" کتاب خیلی خوبیه و با اینکه متاثر کننده است اما خوندنش واقعا لذت بخشه خصوصا که پایان دلپذیری داره.
جالب بود انگار که قصه ای رو در قطار توسط مسافری بشنوید ترجمه روانی داشت و اگه بخوایم در یک جمله چیزی که ازش یاد میگیریمو بگیم اینه که بچه ها مسیول براورده کردن ارزوهای والدینشون نیستن. و اگر یاد بگیریم اول از همه خودمون به تفاوت هامون با بقیه واقف باشیم و به درستی بپذیریمشون زندگی راحت تر میشه برامون