ژاک: خُب بله، وقتی دیدم داری داستانِ داد و بیدادهای عمو پییر رو تعریف میکنی، و از شکار قورباغه میگی و از «لیزت» کوچولو که زانوش زخمی شده بود و از مامان بزرگ که تو آب خفه شد و ... به خودم گفتم: خُب، من هم که میتونم همچین چیزهایی رو همین جوری تعرف کنم، من که خیلی خوب همۀ چیزها یادمه؛ تازه، من حتماً تصادف ماشین قصاب محلهمون رو یادمه که تو فراموش کرده بودی.
آندره: پُل تپلو، درسته.
ژاک: خُب، که چی؟ بچگی تو، بچگی من هم هست با اختلاف دو سال ... یعنی میخوام بگم تو دو سال بزرگتر از منی ... فقط دو سال ... یعنی ...
آندره: میخوای بگی من دو سال زودتر از تو به دنیا اومدم، هان؟
ژاک: آهان! همین! خُب، همین، وقتی میشنیدم که اون مجری تلویزیونی مرتب میگفت: «چقدر درست شرح دادید.» یا «چه خاطرۀ تکان دهندهای» یا «چه ظرافتی در یادآوری خاطرهها ...» من هم به خودم گفتم: خودمونیم ژاک! خودمونیم! هوش که دریا نیست که نتونی بخوریش! بزن بریم، جلو ... شروع کن! تو چیت کمتره از .... و شروع کردم.
آندره: میخوای بگی ... چیزی نوشتی؟
ژاک: معلومه! اتفاقاً از تصادف قصابه شرع کردم ... بعد رئیسم اونرو خووند ... رئیس منرو که میشناسی؟
آندره: گمون نمیکنم.
ژاک: آدم خیلی نکته سنجیه، خیلی هم حساسه! ... از همون بچگی بدنسازی میکرده و الان هم خودش سه تا باشگاه بدنسازی داره.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 480.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 208 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۵۶:۰۰ |
نویسنده | ژان - میشل ریب |
مترجم | داریوش مودبیان |
ناشر | گویا |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۴/۰۲/۱۵ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |