شش شب گذشته بود، شش شب از آن شب وهمناک که به کابوسی میمانست که در تب و بیقراری برآمده از بیماریهای سخت دیده باشی. شش شب از دستگیری گذشته بود، از روزها و شبهایی که قدِ سالها زمستان سخت طول کشیده بودند. تا فردا باید گزارشها را تکمیل میکرد و تحویل سرهنگ میداد تا بفرستندش دادگاه. صبح که میرسید، خورشید که طلوع میکرد، وقتی سمیع کرمشاهی دادگاهی میشد و پروندهاش میرفت دادگستری، دیگر این کابوس تمام میشد. برگهی مرخصی چندروزهای کنار دستش بود. سهشنبه و چهارشنبه را قاتی تعطیلی ولادت آخر هفته میکرد و میرفت خانهی پدریاش تا مگر قرار بگیرد دلش، ذهنش، سرش. میرفت و ساعتها تکیه میداد به تکدرخت گردوی رو به دشت وسیع بیآبوعلفی روبهروی زمین کشاورزیشان توی حاشیهی شهر که چیزی ازش باقی نمانده بود جز زمینی بایر و عریض که تابستانها زمین فوتبال بچهها میشد و زمستانها زمین لیزبازی و سرسرهبازیشان. در این شش روز، هر روز مستأصلتر از روز قبل بود، ترسیدهتر از دیروز. نخواسته بود ترسش را بروز دهد. همهی آدمهای دوروبرش چشم به تحقیق و بازپرسیهای او داشتند. نشسته بود پشت میزش توی طبقهی دوم و انگشتهای یخزده از فشار عصبی را توی هم گره کرده بود. کاغذهای پخششده روی میزش را، از یادداشتهای اولیه و بازجوییهای خودش و همکاران گرفته تا گزارش پزشکی قانونی و استشهادیهی محل، باید میچید پشت هم، به ترتیب روزها و ساعتهای همین شش روز رفته. نگاهشان که میکرد، یک جور ترس یا وهم غریبی توی دلش میریخت؛ ترس از واقعیتی که قبولش نداشت، اما آرامآرام توی وجودش رخنه کرده بود. باید جمعوجور میکرد. بیشتر از این کاغذپارهها، باید خودش را، گیجی و بهتش، و سردرگمیاش در جزئیات پرونده را جمعوجور میکرد.
-از متن کتاب-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 2.۶۹ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 402 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۳:۲۴:۰۰ |
نویسنده | اولدوز طوفانی |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۸/۲۷ |
قیمت ارزی | 6 دلار |
قیمت چاپی | 440,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |