0
امکان مطالعه در اپلیکیشن فیدیبو
دانلود
کتاب  نمایش‌های تن نشر هنوز

کتاب نمایش‌های تن نشر هنوز

رویکردی روانکاوانه به بیماری‌های روان‌تنی

کتاب متنی
ناشر:
درباره نمایش‌های تن

بلز پاسکال، پزشک و فیلسوف فرانسوی، در کتاب معروف خود تفکرات که در سال ۱۶۷۰ منتشر شد، ادعا کرد اگر شاعران، عشاق و عرفا، همیشه می‌دانسته‌اند که «قلب برای خودش منطقی دارد که علم منطق از آن خبر ندارد»، شاید دلیلش این باشد که آن‌ها به طور شهودی دریافته‌اند که قلب اندام ویژۀ احساسات است، استعاره‌ای از عشق، اندوه، حسرت، و نیز نفرت، خشم و خشونت. گزیدۀ تحلیلی که در ادامه ارائه می‌شود بازگوکنندۀ داستان تحلیلی مردی است که ایدئال کودکی‌اش این بود که «بی‌قلب» باشد تا هیچ‌گونه درد ذهنی یا جسمانی را احساس نکند. آرمان آسیب‌ناپذیری طی وقایع آسیب‌زا در ذهن این پسر کوچک و شجاع تزریق شده بود. دست‌کم این احساس کودکِ دیروز تذکرات مادرش را این‌طور تفسیر کرده بود. در سایۀ سفر تحلیلی‌مان، که چیزی حدود شش‌سال به طول انجامید، به نظرم رسید که مادر سوگوار او که نتوانسته بود درد روانی خود را تحمل و به آن فکر کند، قانونی پنهانی به کودکانش ابلاغ کرده بود که از آن‌ها می‌خواست بر احساسات‌شان در هر موقعیت و شرایطی کنترل کامل داشته باشند. ترس، اشک، خشم یا هر تجلی دیگر هیجانی این خطر را داشت که باعث نارضایتی مادر یا از آن بدتر، از دست دادن عشق مادر شود. در عشق مادر هیچ شکی نبود، اما همین را هم نمی‌شد بیان کرد.

تیم مردی حدوداً سی‌وپنج‌ساله و استاد دانشگاه بود. عینکی با قاب گرد به چشم و ژاکتی یقه‌گرد و جین آبی رنگ به تن داشت ـ که به او ظاهر استادی جوان و جدی می‌داد. می‌خواست تحلیلش را که دو سال پیش قطع کرده بود از سر بگیرد. «من پنج‌سال با این تحلیلگر بودم. اون کمک کرد تا احساس بهتری به خودم داشته باشم، روشن‌تر فکر کنم، بهتر لباس بپوشم ... اما به نوعی هیچ‌کدام از مشکلات بنیادی من برطرف نشدند، هنوز هم دائماً احساس توخالی بودن و پوچی دارم... و از بقیه دوری می‌کنم.» تا جایی که به یاد داشت اوضاع همیشه همین‌طور بود.

از منظر بیرونی او زندگی پر از آرامش و موفقی داشت. با این حال دو بار شغلش را تغییر داده بود و علاقه‌اش را هم به استاد بودن در دانشگاه محلی از دست داده بود. اگرچه به همسر و دخترانش دلبسته بود، می‌گفت که تقریباً از هیچ‌کدام از چیزهایی که برای آن‌ها هیجان‌آور بودند لذت نمی‌برد. او اصلاً باورش نمی‌شد که آن‌ها ادا در نمی‌آورند. او با همسرش رابطۀ زناشویی مستمری داشت و هیچ مشکلی در این زمینه نداشت، ولی از عشق‌بازی خود لذتی نمی‌برد. او این موضوع را فقدان لذت یا نشانۀ بیماری نمی‌دانست. علاقه‌ای که در محیط کار و از طرف چند نفر از خانم‌های همکارش دریافت کرده بود، نه او را برانگیخته بود و نه باعث خیال‌پردازی‌اش شده بود.

وقتی دربارۀ کودکی‌اش می‌گفت، حداقل جزئیات را برای من عنوان می‌کرد. وقتی هفت‌ساله بوده، پدرش به طور ناگهانی فوت می‌کند و بعد از او هیچ‌کس دیگری جایش را در خانه نمی‌گیرد. مادر با مشقت فراوان و دست‌تنها، تیم و دو خواهر بزرگ‌ترش را بزرگ می‌کند. «روزی رو که پدرم فوت کرد به خوبی به یاد دارم، اما یادم نمی‌آد که عمیقاً متأثر شده باشم. هیچ‌وقت گریه نکردم. چند روزی همراه فامیل مسافرت بودم که این اتفاق افتاد. روز قبلش، روده‌ام مشکل ناخوشایندی داشت که خیلی باعث شرمندگی‌ام شد؛ مدت‌ها بود که چنین اتفاقی برام نیفتاده بود. اون روز عمه‌ام گفت که خبر خیلی تلخی دربارۀ پدرم داره. اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که اون رو بردن زندان، اما وقتی عمه گفت که اون مرده، یقین کردم که تقصیر من بوده که توی شلوار خودم دستشویی کرده بودم. انگار من این‌طوری اون رو کشته بودم.»

-از متن کتاب-

شناسنامه

فرمت محتوا
epub
حجم
1.۱۱ کیلوبایت
تعداد صفحات
264 صفحه
زمان تقریبی مطالعه
۰۸:۴۸:۰۰
نویسنده جویس مک دوگال
مترجمداوود حسینی
ناشرهنوز
زبان
فارسی
عنوان انگلیسی
Theaters Of The Body
تاریخ انتشار
۱۴۰۳/۰۵/۲۴
قیمت ارزی
4 دلار
مطالعه و دانلود فایل
فقط در فیدیبو
epub
۱.۱۱ کیلوبایت
۲۶۴ صفحه

نقد و امتیاز من

بقیه را از نظرت باخبر کن:
منتظر امتیاز
٪40
95,000
57,000
تومان

گذاشتن این عنوان در...

قفسه‌های من
نشان‌شده‌ها
مطالعه‌شده‌ها
نمایش‌های تن
رویکردی روانکاوانه به بیماری‌های روان‌تنی
هنوز
منتظر امتیاز
٪40
95,000
57,000
تومان

از همین نویسنده مطالعه کنید

همه