ذهن من پر است از رؤیاها و خوابها و کارها و حرفهای آدمهایی که نمیشناسمشان. صداهای خاموش میشنوم، شبحهایی که از خوابهایم بیرون میآیند و روی دیوار میخزند، همانجا جا خوش میکنند، ماتمگرفته چنبره میزنند، از درد به خودشان میپیچند و بدون اینکه لب باز کنند فریاد میکشند و از من کمک میخواهند. داد میزنم چی از جانم میخواهید! و دوباره روی تخت میافتم تا به سقف تاریک خیره بشوم.
در مغز اندرو، یکی از بزرگان ادبیات آمریکا، ای. ال. دکتروف، نویسندۀ آثاری چون رگتایم، بیلی باتگیت، کتاب دنیِل و پیشروی ما را در سفری شگفت به هزارتوی ذهن مردی میبرد که ناخواسته فجایع بسیاری در زندگیاش به بار آورده است. این رمانِ پرتعلیق و آوانگارد با بنمایۀ روانشناختی و نثری شورانگیز که با ظرافت پرداخت شده شرححالی است از زمانۀ ما، با نگاهی طنزآمیز، موشکافانه، شکاک، بازیگوشانه و عمیق.
ناقلا و تودار... این اندروی وراج و پرحرف قربانیِ زمانۀ خود است و بیهوده میکوشد با لفاف ضخیمی از کلمات، ایدهها، تکههای داستان و هر چیز دیگری که ذهن آشفتهاش میتواند به آن بیاویزد زخمهایش را بپوشاند. آنچه اندرو را بدل به شخصیتی جذاب و مضحک میکند این است که دیوانهوار خود را فریب میدهد و درعینحال بهطرز ترسناکی خودآگاه است: او ابله (دلقک) است، اما ابلهی نهچندان معصوم.
(نقد کتاب نیویورکتایمز)
فرمت محتوا | epub |
حجم | 954.۰۰ بایت |
تعداد صفحات | 232 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۴۴:۰۰ |
نویسنده | ای. ال. دکتروف |
مترجم | محمدرضا ترک تتاری |
ناشر | نشر بیدگل |
زبان | فارسی |
عنوان انگلیسی | Andrew's Brain |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۲/۱۸ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
درست یا غلط، ادبیات آمریکا را مثل سواری با جت اسکی بر پهنای اقیانوس میدانم. لذّتی که میانهای با عجایبِ مهیب و شگفتانگیز اعماق ندارد. «مغز اندرو» در تکنیک روایی دست کمی از سواری با جت اسکی نداشت اما اگر نیشتری بر فرم و بدنۀ روایت وارد کنیم به محتوایی پختهتر میرسیم که به رسم سنتِ شتابزدگی آمریکایی، فاقد پیچیدگیهای زبانی و آرایههای ادبی است. «مغز اندرو» از دیالوگهای اندرو، دانشمندی عصبشناس با روانکاوش آغاز میشود و اینچنین روزگار اندرو از زاویه ذهن آشفته و پارانوئیدی او برای مخاطب آشکار میشود. هویت روانکاو تا پایان مجهول میماند و نقشی جز شنوندهای فعال را برعهده ندارد. حواس روانکاو به قضاوت آلوده نمیشود و این حقیقت نشان میدهد که اگرچه دکتروف در این اثر تحت تأثیر جهانبینی داستایفسکی قرار گرفته بود اما به اندازۀ استاد، توانایی به چالش کشیدن دوگانۀ اخلاق-انتخاب را ندارد. اندرو متکلموحده باقی میماند و از خلال روایت زندگی پر افت و خیز و از دریچۀ تخصص او در علوم عصبشناختی مغز، تبدیل به قیچی غول پیکر نویسنده میگردد تا به مدد شقاوت منطقی علمگرایی، بند ناف انسانیت را از منبع استعلایی قطع کند. دکتروف درصدد بود تا «روح» را به خیال تسلیبخش مغز تنزل دهد که با همدلی منفعلانه مخاطب با کاراکتر ِخاکستری «دستساز» او، با موفقیت به این هدف دست یافت. کتاب در ارائه مانیفستِ داروینیسم تا به آنجا پیش میرود که انسان را در اسارت «مغزی که نمیتواند بدون اجازه آن، حتی به کارکرد مغز فکر کند» به مرتبۀ پست بیاختیاری پرتاب میکند. ناتوانی نویسنده در یافتن چفت و بست روایت و ارائه پایانبندی درست از «کلنی» پست و بیخاصیتی که ساخته است، در نقطۀ عطف داستان بروز مییابد؛ آنجا که مرز بین خیال و واقعیت را مخدوش میکند، پاسخهای روانکاو مغشوش و مشکوک میشود و مخاطب در قضاوت میان درست و غلط، ناتوان میماند. این همان نقطهای است که نویسنده در آنارشی خودساختهاش دست و پا میزند. «مغز اندرو» منولوگهای جذاب و خواندنی بسیاری در لا به لای صفحات کتاب به نمایش میگذارد و نقل قولهای ثقیل و متفکرانهای را برای مخاطبش به ارمغان میآورد، اما دکتروف در این اثر به محدودهای از فرم و محتوا پا گذاشت که توان کافی برای تحملِ سنگینی تحملناپذیر آن نداشت.
حیف به وقتی که گذاشتم و در نهایت هیچ چیزی به داشته هام اضافه نشد
فوق العاده جذاب و روان