داستان صوتی «زن زیادی» به قلم جلال آل احمد را با صدای گیرا و دلنشین شهین نجفزاده میشنوید. این داستان کوتاه یکی از آثار شاخص آل احمد است که به دغدغه زنان و مسائلی که در آن بازه تاریخی زنان با آن دست به گیربانند میپردازد. داستان در عین سادگی شما را تا آخرین دقایق میکشاند و دل به داستانی میسپارید که دختری حیران در کوچه و بازارها برای مخاطبی چون تو روایت میکند. دخترک در بازار و کوچهها قدم میزند و سرنوشت سیاهش را تعریف میکند، سرنوشتی که دیوارهای خانه پدری را بر او تنگ کرده است و سر افکنده خودش را سرکوب میکند و در پی رهایی از این احساسات است. دختری که ۳۴ سال در گوشه خانه پدری بوده و چیزی در زندگی برای خودش نساخته است و حال حسرتش را در پیادهروهای شهر مرور میکند.
جلال آل احمد در داستان کوتاه صوتی «زن زیادی» زندگی کمارزش زنان در فضایی مردسالارانه را روایت میکند که در آن حتی زمانی که زنی مرتکب گناهی نشده است نمیتواند از حقش دفاع کند و احساس گناهکاری را دارد که خطایی بزرگ از او سر زده است. جلال آل احمد که در نویسندگی، چه به لحاظ انتخاب ژانر و چه از دیدگاه مضامین داستانی، همواره نوآور و مبتکر بوده، در این اثر نیز به سراغ موضوعی رفته که شاید جز خود او هیچ نویسندهی دیگری نتوانسته با این صراحت و دقت، آن را بیان کرده و در عرصه داستاننویسی به نمایش بگذارد.
در قسمتی از داستان صوتی «زن زیادی» با صدای شهین نجفزاده میشنوید:
«همین پریروز این اتفاق افتاد. ولی من مگر توانستم این دو شبه یکدقیقه در خانه پدری سرکنم؟ خیال میکنید اصلاً خواب به چشمهایم آمد؟ ابداً. تا صبح هی توی رختخوابم غلت زدم و هی فکر کردم. انگارنهانگار که رختخواب همیشگیام بود. نه! درست مثل قبر بود. جانبهسر شده بودم. تا صبح هی تویش جان کندم و هی فکر کردم. هزار خیال بد از کلّهام گذشت. هزار خیال بد. رختخواب همان رختخوابی بود که سالها تویش خوابیده بودم. خانه هم همان خانه بود که هر روز توی مطبخش آشپزی کرده بودم. هر بهار توی باغچههایش لالهعباسی کاشته بودم؛ سر حوضش آنقدر ظرف شسته بودم؛ میدانستم پنجرهی راهآبش کی میگیرد و شیر آبانبارش را اگر از طرف راست بپیچانی، آب هرز میرود. هیچچیز فرق نکرده بود. اما من داشتم خفه میشدم. مثل اینکه برای من همه چیز فرق کرده بود. این دو روزه لب به یک استکان آب نزدهام. بیچاره مادرم از غصهی من اگر افلیج نشود، هنر کرده است. پدرم باز همان دیروز بلند شد و رفت قم. هروقت اتفاق بدی بیفتد، بلند میشود میرود قم. برادرم خونخونش را میخورد و اصلاً لام تا کام، نه با من و نه با زنش و نه با مادرم، حرف نمیزد. آخر چطور ممکن است آدم نفهمد که وجود خودش باعث این همه عذابهاست؟ چطور ممکن است آدم خودش را توی یک خانه زیادی حس نکند؟ من چطور ممکن بود نفهمم؟ دیگر نمیتوانستم تحمل کنم.»
این داستان کوتاه صوتی را به همه علاقهمندان آزادی و عدالت و برابری، و آنان که موضوعاتی با محوریت تاریخی و زنان را دنبال میکنند، پیشنهاد میکنیم.
زنان، این نیمی از جمعیت جهان، که بسته به اینکه فرهنگ زمانه در چه اوضاعی به سر ببرد، احساس خوشبختیشان کم یا زیاد میشود، هر یک داستانهایی ناگفته در دل دارند که اگر عیان شود، چه خندهها و گریهها و فریادها و آوازها که شنیده نخواهد شد؛ نوین کتاب در قالب مجموعهای به نام «روایت آواهای سوپرانو» صدای لطیف و گاه حزنانگیز و گاه سرخوشانه جمعی از زنان تاریخ ایران و جهان را منتشر کرده است که داستان پیش رو، یکی از آنهاست.
داستان «زن زیادی» بخشی از مجموعه داستانهای زنانه «روایت آواهای سوپرانو» است که هر یک به شکلی به موضوع زنان میپردازند. دبیری این مجموعه بر عهده حسین مسعودی آشتیانی است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 31.۳۲ کیلوبایت |
مدت زمان | ۳۳:۰۰ |
نویسنده | جلال آل احمد |
راوی | شهین نجف زاده |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۳/۰۲/۱۲ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
خیلی قشنگ بود و قشنگ هم روایت شد 🌺