داستان صوتی «گناه» داستان زنی پشت میلههای سُنت است که در رؤیاهایش میخواهد در همان چهارچوبهای سنتی آزاد باشد؛ این آزادی ممکن است نگاه کردن مردها از لب بام باشد، خوابیدن بر رختخواب پدر و تجربه کنجکاویای کودکانه باشد، یا از جنس بلند بلند نماز خواندن؛ فرقی ندارد. آرزوهایی که تبدیل به دلخوشیهای کوچک و دلچسب میشوند که با عرق شرم پیشانی به آرامی از روی صورت میچکند.
«چقدر دلم میخواست نمازم را بلند بلند بخوانم. چه آرزوی عجیبی بود! از وقتی نماز خواندن را یاد گرفته بودم، درست یادم است، این آرزو همینطور در دل من مانده بود و خیال هم نمیکردم هیچ وقت عملی بشود. عاقبت هم نشد. برای یک دختر، برای یک زن که هیچوقت نباید نمازش را بلند بخواند، این آرزو کجا میتوانست عملی بشود؟»
در داستان کوتاه «گناه» زنی چهلساله خاطرات کودکیاش را تعریف میکند و از شرم دخترانهای میگوید که تا بزرگسالی همپا و همقدم او میآید و رهایش نمیکند. شرمی که از دل سنت میجوشد و چرکی بر افکار دخترک داستان میاندازد. داستان از جایی شروع میشود که دخترک روی پشت بام خانه نشسته و از آن بالا جمعیت عزادار را میبیند که هر کدام را به ویژگی مخصوص خودشان میشناسد؛ پیرمردی که زیرپای روضهخوان مینشیند و معلوم نیست میخندد یا گریه میکند و همچنین اکثریتی که جلوی صورتهایشان را میگیرند تا کسی آنها را نبیند. داستان تا جایی پیش میرود که دخترک بالای رخت پدر ایستاده و اینطور تعریف میکند:
«مدتی پای رختخوابش ایستادم و به ملافه سفیدش و به تشک بلندش نگاه کردم و بعد نفهمیدم چطور شد. یک مرتبه دلم را به دریا زدم و خودم را روی رختخواب پدرم انداختم. ملافه خنک خنک بود و پشت من تا پایین پاهایم آنقدر یخ کرد که حالا هم وقتی به فکرش میافتم، حظ میکنم، شاید هم از ترس بود که اینطور یخ کردم. ولی صورتم داغ بود و قلبم تندتند میزد؛ مثل اینکه نامحرم مرا دیده باشد... عرقم بند آمد و دیگر صورتم داغ نبود و من همانطور که روی رختخواب پدرم طاقباز افتاده بودم، خوابم برد...»
از این جای داستان تپشی در قلب شنونده کتاب میافتد و هر لحظه در انتظار اتفاقی ناگوار مینشینید و تا جایی که داستان قرار است ما را با خود ببرد، این احساس ادامه دارد.
جلال آل احمد، احساسات زنانه را، آن هم احساسات دخترکی ۱۲، ۱۳ ساله را بهخوبی به تصویر میکشد؛ قلمی که میتواند با دقت و وسواسی بسیار انعکاسی از احوالات درونی زنان باشد و به خوبی آنها را به گوش مخاطب برساند و خستهشان نکند. شاید بستر زیسته آل احمد از نظر شرایط خانوادگیاش یکی از دلایل پرداختن به چنین داستانی باشد و همین نزدیکی با موضوع و محوریت داستان است که میتواند چنین داستان درونیشده و خوبی را به تصویر بکشد. داستان صوتی «گناه» را با صدای شهین نجفزاده میشنویم که به روایت زنانه کتاب روح پرجانی میبخشد. شهین نجفزاده کتابهای صوتی زیادی خوانده و احساسات زنانه را آن طور که شخصیت اصلی داستان درک کرده، با لحن متفاوت خود به مخاطب منتقل میکند. گویی، همه ما در هنگام شنیدن این داستان، همان دخترک نوجوانی هستیم که میخواهیم از بند اسارتهای فرهنگی غالب بر جامعهمان رها شویم.
زنان، این نیمی از جمعیت جهان، که بسته به اینکه فرهنگ زمانه در چه اوضاعی به سر ببرد، احساس خوشبختیشان کم یا زیاد میشود، هر یک داستانهایی ناگفته در دل دارند که اگر عیان شود، چه خندهها و گریهها و فریادها و آوازها که شنیده نخواهد شد؛ نوین کتاب در قالب مجموعهای به نام «روایت آواهای سوپرانو» صدای لطیف و گاه حزنانگیز و گاه سرخوشانه جمعی از زنان تاریخ ایران و جهان را منتشر کرده است که داستان پیش رو، یکی از آنهاست.
داستان «گناه» بخشی از مجموعه داستانهای زنانه «روایت آواهای سوپرانو» است که هر یک به شکلی به موضوع زنان میپردازند و دبیری این مجموعه بر عهده حسین مسعودی آشتیانی است.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 19.۲۸ کیلوبایت |
مدت زمان | ۲۰:۲۵ |
نویسنده | جلال آل احمد |
راوی | شهین نجف زاده |
ناشر | نوین کتاب |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۷/۰۵ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
اصلا ارزش نداشت در عجبم برای چند خط بی معنا هزینه هم دادیم اصلا گوش نکنیدر۴