کتاب «اتفاق» اثر «گلی ترقی» اولین رمان نویسنده، در سال ۱۳۸۹ منتشر شد. این کتاب داستان خواهر و برادری به نام «شادی» و «نادر» است که همراه خانوادهیشان کودکی را با تمام لذتهای مخصوص به خودش میگذرانند. جفت دوقلوی قصه اسیر اتفاقات زندگی میشوند و در پی مهاجرت بینشان فاصله میافتد. «نادر» در جوانی برای تحصیل به آمریکا مهاجرت میکند و «شادی» همراه خانواده میماند. این جدایی طولانیمدت زندگی آنها را دستخوش تغییرات میکند و نویسنده تأثیر اتفاقهای ناخواسته در زندگی را به تصویر میکشد. با گذشت زمان در طول این داستان شخصیت های این داستان تغییر نمی کنند و در پایانی خوش در کنار یکدیگر قرار میگیرند.
بخشی از کتاب:
مردم ساحل نگران بچهها بودند و سر از کار این خانواده درنمیآوردند. میدیدند پدرشان زیر سایبانی بزرگ خوابیده و مادرشان پشت به دریا سرگرم خواندن کتاب است. انگار بچههایشان را به دست مادربزرگی مهربان سپرده بودند و خیالشان راحت بود. بیبی زن خاک و زمین بود و از هول و هراس به خودش میپیچید. چشم از دوقلوها برنمیداشت. هر بار که موجی روی بچهها میغلتید، از جایش میجست، صدایشان میزد، و بااینکه از دریا وحشت داشت و شنا بلند نبود، با کفش و پیراهن توی آب میدوید.
دوقلوها، علاوه بر دلبستگی به آب و دریا، بازندگی در کوه و بیابان هم آشنا بودند. اسم رودها، درختها، و پرندههای گوناگون را میدانستند. همینطور اسم بیشتر دهکدههای شمال را. پدرشان زمینشناس بود. خاک ایران را وجببهوجب میشناخت، و با جیپ قدیمیاش به دورترین دهکورهها سفرکرده بود. هرکس چهره آفتابسوخته، پیشانیبلند، و بدن ورزیده او را میدید فکر میکرد سرکرده قبیلهای قدیمی ست. به آدمهای شهری شباهت نداشت. اما وقتی پای صحبتش مینشستند، از دانش علمی و آشناییاش با ادبیات و موسیقی تعجب میکردند. دوقلوها را، وقتی درس و مدرسه نداشتند، همراه خودش به کوه و بیابان میبرد. چادر میزدند، بدن خاکآلودشان را توی آب سرد رودخانه میشستند. ماهی میگرفتند، آتش روشن میکردند و روی زمین گرم میخوابیدند. پدرشان تا مدتها بیدار میماند و به جهان بالای سرش نگاه میکرد. رازهای آسمان را میشناخت و راه شیری و هفت ستارگان را نشان بچههایش میداد.
دوقلوها با حیرت به صحبتهای نجومی پدرشان گوش میدادند و قلبهای کوچکشان میتپید. زندگی در جوار این پدر همراه باتجربههای لذتبخش بود، همراه با حیرت و هیجان. با این پدر میشد ساعتها حرف زد، بازی کرد، کشتی گرفت، یا نیمهشب بیدارش کرد و زیر لحافش خزید.
مادرشان هم با مادرهای دیگر تفاوت داشت. با بچههایش دوست بود و تشویقشان میکرد آزاد و مستقل باشند. محال بود آنها را تنبیه یا سرزنش کند. محال بود صدایش را بلند کند یا تهدید و تحقیرشان کند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 552.۳۵ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۹:۴۹:۱۰ |
نویسنده | گلی ترقی |
راوی | لی لی فرهادپور |
ناشر |