تونل (The Tunnel) اولین رمان ارنستو ساباتو است. رمانی که با چاپ آن راه صد ساله را یک شبه رفت و اسم مؤلفش را در کنار بزرگترین نویسندگان ادبی قرن بیستم قرار داد. ساباتو در کتاب تونل داستان مردی به نام «کاستل» را از زبان خود روایت میکند که به دنبال مفهومی دستنیافتنی به نام عشق حقیقی است. «خوآن پابلو کاستل» نام شخصیت اصلی رمان ساباتو است. مردی که نویسنده او را با دقت یک نقاش و وسواس یک روانشناس به تصویر کیشده و به شکلی موشکافانه به بررسی درون او و محیط اطرافش میپردازد. کاستل به دنبال عشق حقیقی است و مدام با خود در این کشمکش است که آیا رابطهای که با دیگران برقرار میکند را میتواند عشقی حقیقی بنامد یا نه؟
خواننده در نخستین جملات کتاب شاهد اعترافات کاستل است. او به صراحت بیان میکند همان کسی است که یکی دیگر از شخصیتهای رمان به نام ماریا ایریبارنه را کشته است. با این شروع، هر خوانندهای برای خواندن ادامهی داستان کنجکاو میشود و کتاب را تا انتها زمین نمیگذارد. اما در ادامه خواننده شاهد روندی آرام در پیشرفت داستان است. روندی که هرگز کلافهکننده نمیشود و او را تا پایان داستان همراه خود میکشد. احساسات شخصیتهای داستان در رمان ساباتو جایگاه اول را دارد. خرد و منطق ناتوان از کنترل احساسها، تنها وظیفه دارند احتمالات را بررسی کنند و ساباتو به آنها اجازه نمیدهد به قلمرو احساس وارد شوند.
- بخشی از کتاب
شب ناآرامی را گذراندم. نه میتوانستم طراحی کنم، نه نقاشی کنم. هرچند بارها سعی کردم چیزی را شروع کنم. برای قدم زدن از خانه بیرون رفتم. و ناگاه خودم را در خیابان کوریینتس یافتم. اتفاق بسیار عجیبی افتاد: جهان را با چشمانی رأفتآمیز و دلسوزانه میدیدم. این گفتهام را یادم میآید که میخواهم در نقل این داستان کاملا بیطرف باشم، و حالا میخواهم نخستین دلیل آن را با اعتراف به یکی از بدترین خطاهایم ابراز کنم. من همیشه با بیعلاقگی به افراد نگاه کردهام، حتی با نفرت و بیزاری _ بهخصوص به جماعتهای مردم. همیشه از کنار دریا در تابستان، از بازیهای فوتبال، از مسابقات، و تظاهرات بدم میآمد. نسبت به تنی چند از مردان و تک و توکی زنان محبتی احساس کردهام؛ بعضی از آن زنان را ستایش کردهام (من آدم حسودی نیستم)، با بعضی دیگر احساس همدلی واقعی داشتهام. نسبت به کودکان همیشه با محبت و دلسوزی برخورد کردهام (بهخصوص وقتی با تلاش ذهنی سخت سعی کردهام فراموش کنم که یک روز آنها هم بزرگسالانی مانند دیگران میشوند). ولی به طور کلی نوع بشر همیشه به نظرم نفرتانگیز رسیده است. برایم اهمیتی ندارد که به شما بگویم که بعد از مشاهدهی ویژگی خصلتی خاص سراسر روز نمیتوانستم غذا بخورم. یا در هفته نقاشی کنم. باورکردنی نیست که تا چه حد درجهی آزمندی، حسادت، کجخلقی، ابتذال، مال اندوزی _ به طور خلاصه طیف گستردهی صفاتی که شرایط رقتبار ما را تشکیل میدهد _ میتواند در چهره، در طرز راه رفتن، در نگاه بازتاب یابد. فقط طبیعی به نظر میرسد که پیش از چنین برخوردی، آدم نخواهد غذا بخورد یا نقاشی کند _ یا حتی زندگی کند. با اینهمه میخواهم این را روشن کنم این صفت برای من افتخارآمیز نیست. میدانم که این نشانی از غرور و خودپسندی است، و نیز میدانم که آزمندی و مال اندوزی و حرص و ابتذال غالبا نقطهی خوشایندی در قلب من یافتهاند. ولی همانطور که گفتهام میخواهم این قصه را با بیطرفی کامل روایت کنم، و بر این گفتهام همچنان پابندم.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 247.۳۳ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۴:۲۳:۴۹ |
نویسنده | ارنستو ساباتو |
مترجم | مصطفی مفیدی |
راوی | مسعود کرامتی |
ناشر | رادیو گوشه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۷/۰۴ |
قیمت ارزی | 8 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
آقای مسعود کرامتی رو خیلی دوست دارم،از بچگی،ولی بنظرم برای خوندن کتاب مناسب نیستن. خود کتاب فوق العاااده بود تا اونجا که بعضی وقتا میخواستم مشت بکوبم ت و صورت شخص اول که راوی هم بود.هیچوقت نشده بود درونیات یک انسان مالیخولیایی و شکاک رو از زبان خودش بشنوم و این بسیاااار جذاب بود برام.
داستان خوب ترجمه خوب اجرا بی نظیر