نوولای «خون پرنده» چهارمین اثر مائده مرتضوی (۱۳۶۳) است، نویسنده و روزنامهنگاری فعال. او پس از رمان «کابوسهای درخت پرتقال» جهان روایی خود را بیش از پیش به سوی کیفیتی از رئالیسم جادویی برد که در آن مخاطب با رخدادهایی مواجه میشود که در نهایت قرار است مسیری باشند برای رهایی.
این داستان ماجرای دختر جوانی را تعریف میکند که عزیزانش را از دست داده و میکوشد غمش را تاب بیاورد. دختر حالا میخواهد از شهری در شمال ایران به تهران کوچ کند چون دریافته کسانی مانند او هستند که نیاز به کمک دارند. اما در این میان یک راز بزرگ وجود دارد که استعاره اصلی اثر بر آن بنا شده است. نویسنده به کمک تکههایی کوتاه و شخصیتهایی محدود داستانی ساخته و پرداخته درباره اشکال غیرمتعارف رهایی از غم. از سوگ و گریز به جاودانگی. منتها این راه قواعد خاص خودش را دارد، قواعدی که دایی او و دوست پرندهنگرش بر آنها واقفاند...
- بخشی از کتاب:
آسمانِ تهران فرق دارد با همهی شهرهایی که در آنها پرواز کردهام. سنگینتر و موذیتر است. انگار چیزهای دیگری هم بهجز هوا تویش هست. چیزهایی که سر راهت سبز میشود و تو نمیبینیشان و چیزهایی که ناگهان زیر پاهایت را خالی میکند و تو باز نمیبینیشان. آسمان تهران عجیب است، پُر از ارواحی که مدام شیطنت میکنند، زیر پاهایت را میگیرند و بلندت میکنند تا اوج بگیری یا بیدلیل زیر پاهایت را خالی میکنند تا سُر بخوری و یک قدم به زمین نزدیکتر شوی، به سقوط. در این آسمانِ چموشِ همیشهکدر چیزهایی هست که پرواز را سخت میکند و من… من هیچکدامِ این حرفها را به آنها نزدم؛ به آن چهار نفری که میدانستم روزی قرار است پرواز کنند…..