مخاطبان این کتاب هم نظریهپردازان اجتماعی و هم متألهاناند. تلاش من آن است که به نظریهپردازان اجتماعی امکان ابطال شکاکانۀ نظریۀ اجتماعی مدرن سکولار را از چشماندازی مغایر با آن، در این مورد چشمانداز مسیحیت، نشان دهم. سعی من اثبات این خواهد بود که مهمترین فرضهای حاکم بر چنین نظریهای مبتنی بر اصلاح یا رد مواضع مسیحیت ارتدکس است. خواهم گفت که این تغییرجهات فکری بنیادی بهلحاظ عقلانی دستبالا همانقدر «توجیهپذیر»ند که خود مواضع مسیحیت.