تکامل اندیشهٔ دلوز از این حکایت دارد که وی توجه خود را بهطور پیاپی به مجموعهای از نویسندگان سنت فلسفی متمرکز میکند و از هریک پرسشی خاص را مطرح میکند. کار دلوز در باب برگسون، نقدی بر هستیشناسی منفی وارد میسازد و بهجای آن نوعی حرکتِ تماماً اثباتی ِ هستی را مطرح میکند که بر یک تصور فاعلی و درونی از علیت تکیه دارد. وی در مقابل بهجای آن نوعی حرکت منفی تعیّن، حرکت اثباتی متفاوتسازی را قرار میدهد؛ در مقابل وحدت دیالکتیکی ِ واحد و کثیر، وی چندگانگی ِ فرو ناکاستنی ِ صیرورت را قرار میدهد. بهعلاوه، مسئلهٔ سازمان یا ساختمان جهان، مسئلهٔ هستی ِ صیرورت، دلوز را وادار میکند که این مباحث هستیشناختی را در قالبی اخلاقی مطرح کند. نیچه او را قادر میسازد که نتایج تأمل هستیشناختی را به یک افق اخلاقی، به میدان نیروها، به میدان احساس و ارزش ببرد؛ و در اینجاست که حرکت اثباتی هستی به تأیید هستی بدل میشود. موضوع قدرت در تفکر نیچه زمینهساز گذار نظریای است که هستیشناسی ِ برگسونی را به یک اخلاقِ بیانگری ِ فعال پیوند میدهد. اسپینوزا همین گذر را پوشش میدهد، و آن را به [وادی] عمل بسط میدهد. درست همانطور که نیچه تأیید تأمل را مطرح میکند، اسپینوزا تأیید عمل یا شادی را در کانون هستیشناسی مطرح میکند.
نویسنده به خوبی تونسته دلوز رو از دیدگاههای مختلف بررسی کنه. کتاب برای آشنایی با این فیلسوف بسیار مناسبه ولی در رابطه با تفکراتش نیاز به مطالعه بیشتر هست. ترجمه روانی هم داره